بریدههایی از کتاب اسکی روی شیروانیها
۴٫۰
(۲۳)
با چمدانی
سنگین از آرزوها
در آوارگیها پیر میشویم
هدیه
زندگی
ایستادن در برابر بادها نیست
کنار آمدن با بادهاست
هدیه
همهچیز را از نو ساخت
هیچ بادی
لانهٔ پرندگان را
دوباره سر جایش نمیگذارد.
هدیه
مثل آخرهای شب، تاریکوروشنم یعنی آمیزهای از تضادها. هم به رفتن میاندیشم هم به ماندن. وسایل شخصیام مُدام جابهجا میشوند از کمدها به چمدانها و از چمدانها به کمدها. زندگی کنار ایستگاهها
همنشینی با شکها و بیثباتیهاست.
قطارها همیشه وسوسهانگیزند
هدیه
نه روبهرو دیده میشود
نه پشت سر
نه راه روبهرو باز است
نه راه بازگشت
Raana
گاه ادامهٔ راه، ادامهٔ زندگیست.
sama
زمستان
قصهای کسالتبار و بلند است
اما به پایان خواهد رسید
طاقت بیاورید
ای کودکان پیر!
ستارهٔ گرگ افول خواهد کرد
ابر دور خواهد شد
باد خواهد خوابید
طاقت بیاورید
ای کودکان پیر!
برفها آب میشوند و
دوباره
خرگوشهای سفیدمان را پیدا میکنیم!
キラキラ
هیچ بادکنکی
در آسمان ما به پرواز درنیامد
زنگ دوچرخه را هم
بعدها از رادیو شنیدیم
عروسکهای چوبیمان
غمگینتر از خود ما بودند
خاطرههایمان چنگی به دل نمیزند
کودکی ما به رنگ کار بود
و کار به رنگ کرم
با لکههای قهوهای.
برای پول ناچیزی
همیشه، باید
تخم بلدرچین جمع میکردیم
از کشتزاران آفتاب!
キラキラ
کلاغها
از پشت پنجرهام میگذرند
آرام و مغموم.
شب
تکه
تکه
به پرواز درآمده است
در آسمان روز.
キラキラ
گاه رسیدن به مقصد
رسیدن به آغاز ناامیدیهاست
دعا میکنم
این راه زود به آخر نرسد
وگرنه میمیرد
این لاکپشت پیر
گاه ادامهٔ راه، ادامهٔ زندگیست.
キラキラ
بهار میآید
دنیا عوض میشود
اما آمدن بهار مهم نیست
مهم
شکفتن گلها در رویاهای توست.
キラキラ
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
آرام میگریم
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مُردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که بهخوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
キラキラ
برایش دعا میکنم
دعا میکنم
که باد با احترام از کنار گلهایش بگذرد
و نان و رویا
همیشه در سفره و پنجرهاش باشد
دعا میکنم که دعایم
آفتابی باشد بر فراز روزهای برفیاش.
キラキラ
رفتن علت نیست
معلول تمام ماندنهاییست
که گوشهٔ اتاق فرسوده میشوند
キラキラ
هر طور شده
زشتی از زیبایی میزند بیرون
کافیست
دعوایی جزئی شکل بگیرد
رکیکترین
دشنامها را میدهند
آدمهای بهظاهر مؤدب.
یك رهگذر
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
مثل پرندهای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند.
به هوای دیدنت
در قاب پنجرهها قد میکشم
نیستی
فرو میریزم
یك رهگذر
زندگی بعد از تو ادامه نداشت
ما بهسختی ادامه دادیم!
sama
شهر در خواب
و کوچهها
مثل راهروهای زندان بهنظر میرسند
همهچیز دلهرهآور است
اینگونه که تاریکی
در اشیا نفوذ میکند
فردا خورشید
روز پُرکاری خواهد داشت.
13
مهمانی تمام شده
اما مهمانان
همچنان در حیاط ایستادهاند
هیچکس دوست ندارد
به تنهاییاش برگردد
ماشینها
در تاریکی پارک شدهاند...
13
من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت
13
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۱,۷۵۰۵۰%
تومان