بریدههایی از کتاب اسکی روی شیروانیها
۴٫۰
(۲۳)
آدمی بودن غمانگیز است
وقتی هوای آسمان به سرت بزند و
بال نداشته باشی
ببین چهقدر آسان
کبوتران در خود فرود میآیند و
از خود اوج میگیرند...
یك رهگذر
اگر در باز بود میرفتم
اگر سد میشکست
جاری میشدم
اگر قفسی در کار نبود
میپریدم
زندانی که باشی
گاه مثل انسان میاندیشی
گاه مثل آب
گاه مثل پرنده
13
زندگی
ایستادن در برابر بادها نیست
کنار آمدن با بادهاست
721
کلاغ نک میزند به پنجره
میخواهد ماه را بردارد
اگر ادامه بدهد
منقارش
در تاریکی فرو خواهد رفت!
nia
مثل آخرهای شب، تاریکوروشنم یعنی آمیزهای از تضادها. هم به رفتن میاندیشم هم به ماندن. وسایل شخصیام مُدام جابهجا میشوند از کمدها به چمدانها و از چمدانها به کمدها. زندگی کنار ایستگاهها
همنشینی با شکها و بیثباتیهاست.
قطارها همیشه وسوسهانگیزند
nia
آرام میگریم
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مُردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که بهخوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
nia
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمیکند.
گرفتار ناتوانیهای خویشم
رودی کوچکم
گرفتار باتلاق.
nia
تنهایی
تاریکی
و ناگهان شکسته شدن آزارم میدهد
درختی در خوابهایم گیر کرده
از دهکدهای که
گاهوبیگاه
از شبهایم میگذرد.
nia
چمدانم را میبندم
بیهیچ دلهرهای
دیگر نه این درخت توت
میتواند مانع شود
و نه این آفتابِ لنگرانداخته
در پنجرهها
وقتی تو نباشی
چهقدر راحت میشود از اینجا رفت.
nia
ای پرندهٔ زیبا
اسیر زیباییات شدهام
مرا به قفس انداختهای!
الف.ژ
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمیکند.
الف.ژ
از کسی که میخواهد برود
نباید چیزی پرسید
هر کس که پا دارد میرود
من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت
مانعش نشدم
الف.ژ
آدمی بودن غمانگیز است
وقتی هوای آسمان به سرت بزند و
بال نداشته باشی
sarahoosh
ماه در چهرهات زخمیست
برف در چهرهات
خونآلود.
sarahoosh
اینگونه که تاریکی
در اشیا نفوذ میکند
فردا خورشید
روز پُرکاری خواهد داشت.
sarahoosh
گاه رسیدن به مقصد
رسیدن به آغاز ناامیدیهاست
دعا میکنم
این راه زود به آخر نرسد
وگرنه میمیرد
این لاکپشت پیر
گاه ادامهٔ راه، ادامهٔ زندگیست.
sarahoosh
آیا پاییز زودتر آمده
قلبش
زودتر از برگها
شروع کرده به زرد شدن
sarahoosh
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمیدانم چهکار کنم
آرام میگریم
حال آدمی را دارم
که میخواهد به همسر مُردهاش تلفن کند
اما نمیکند
چرا که بهخوبی میداند
در بهشت گوشیها را برنمیدارند...
sarahoosh
گاه فکر میکنم من جای او رفتهام!
او شکل دیگری از من بود
مخصوصاً در قاب پنجرهٔ اتوبوس
میخواست گریه کند اما لبخند میزد
چهرهاش آفتابی بود آلودهبهابر...
sarahoosh
نمیتوانست بماند
از ماندن جدا شده بود و باید میرفت.
sarahoosh
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۴۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۱,۷۵۰۵۰%
تومان