بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اسکی روی شیروانی‌ها | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اسکی روی شیروانی‌ها

بریده‌هایی از کتاب اسکی روی شیروانی‌ها

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۲۳ رأی
۴٫۰
(۲۳)
و زیبایی‌ات محتاج هیچ نگاهی نیست این بی‌دلیل زیبا شدن دلیل زیبای زندگی توست!
MKS
خوب فکر کن پسر غمگین! پریدن سخت نیست اما باید پرنده باشی!
ꪑꪮꫝꪖꪑꪑꪖᦔ ꪑꪖꫝᦔ𝓲
دیوارهای باغ بلندند تقریباً باد نمی‌تواند کاری بکند آفتاب می‌درخشد و چشمه می‌جوشد نمی‌دانم این باغبان چرا نگران است آیا پاییز زودتر آمده قلبش زودتر از برگ‌ها شروع کرده به زرد شدن یا از خواب‌هایش توفان ملخ می‌گذرد؟ خیلی نگران است این باغبان پیر...
ꪑꪮꫝꪖꪑꪑꪖᦔ ꪑꪖꫝᦔ𝓲
خیلی مطمئن نباش مُرده‌ای که درباره‌اش زیاد حرف می‌زنند واقعاً مُرده باشد.
721
بهار می‌آید دنیا عوض می‌شود اما آمدن بهار مهم نیست مهم شکفتن گل‌ها در رویاهای توست.
721
دنیا پُر است از کوه‌های غول‌پیکر پُر است از باغ‌های گل پُر است از دریاهای دل‌انگیز جای هیچ‌گونه نگرانی نیست یا عاشق می‌شود یا تسلیم این باد جایی آرام می‌گیرد!
(:Ne´gar:)
چمدانم را می‌بندم بی‌هیچ دلهره‌ای دیگر نه این درخت توت می‌تواند مانع شود و نه این آفتابِ لنگرانداخته در پنجره‌ها وقتی تو نباشی چه‌قدر راحت می‌شود از این‌جا رفت.
دنیا
از کسی که می‌خواهد برود نباید چیزی پرسید هر کس که پا دارد می‌رود من از دقت او در تماشای کوچ درناها فهمیدم که خواهد رفت مانعش نشدم اگر در را می‌بستم از پنجره می‌رفت
Parimah_zarabadi
در قاب پنجره‌ها قد می‌کشم نیستی فرو می‌ریزم مثل فواره‌ای بر سر خودم زیر آوار خودم می‌مانم در گوشهٔ اتاق
Atena
اگر در را می‌بستم از پنجره می‌رفت دست‌هایش سفیدتر شده بودند می‌توانستند به بال بدل شوند به شکل رفتن درآمده بود به شکل دور شدن ماه از پنجره به شکل پرواز پرنده
sarahoosh
چمدانم را می‌بندم بی‌هیچ دلهره‌ای دیگر نه این درخت توت می‌تواند مانع شود و نه این آفتابِ لنگرانداخته در پنجره‌ها وقتی تو نباشی چه‌قدر راحت می‌شود از این‌جا رفت.
sarahoosh
با چمدانی سنگین از آرزوها در آوارگی‌ها پیر می‌شویم
هدیه
همه‌چیز را از نو ساخت هیچ بادی لانهٔ پرندگان را دوباره سر جایش نمی‌گذارد.
هدیه
همه‌چیز را از نو ساخت هیچ بادی لانهٔ پرندگان را دوباره سر جایش نمی‌گذارد.
هدیه
همه‌چیز را از نو ساخت هیچ بادی لانهٔ پرندگان را دوباره سر جایش نمی‌گذارد.
هدیه
مثل آخرهای شب، تاریک‌وروشنم یعنی آمیزه‌ای از تضادها. هم به رفتن می‌اندیشم هم به ماندن. وسایل شخصی‌ام مُدام جابه‌جا می‌شوند از کمدها به چمدان‌ها و از چمدان‌ها به کمدها. زندگی کنار ایستگاه‌ها همنشینی با شک‌ها و بی‌ثباتی‌هاست. قطارها همیشه وسوسه‌انگیزند
هدیه
مثل آخرهای شب، تاریک‌وروشنم یعنی آمیزه‌ای از تضادها. هم به رفتن می‌اندیشم هم به ماندن. وسایل شخصی‌ام مُدام جابه‌جا می‌شوند از کمدها به چمدان‌ها و از چمدان‌ها به کمدها. زندگی کنار ایستگاه‌ها همنشینی با شک‌ها و بی‌ثباتی‌هاست. قطارها همیشه وسوسه‌انگیزند
هدیه
مثل آخرهای شب، تاریک‌وروشنم یعنی آمیزه‌ای از تضادها. هم به رفتن می‌اندیشم هم به ماندن. وسایل شخصی‌ام مُدام جابه‌جا می‌شوند از کمدها به چمدان‌ها و از چمدان‌ها به کمدها. زندگی کنار ایستگاه‌ها همنشینی با شک‌ها و بی‌ثباتی‌هاست. قطارها همیشه وسوسه‌انگیزند
هدیه
با چمدانی سنگین از آرزوها در آوارگی‌ها پیر می‌شویم
هدیه
چه‌قدر زیبا با خود خلوت کرده‌ای! هیچ‌کس نمی‌تواند مثل تو همنشین و همسایهٔ خود باشد راز تنها نماندن در تنهایی مثل جواهری بی‌بدیل تو را قیمتی کرده است
هدیه

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۱,۷۵۰
۵۰%
تومان