بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اسکی روی شیروانی‌ها | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اسکی روی شیروانی‌ها

بریده‌هایی از کتاب اسکی روی شیروانی‌ها

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۲۳ رأی
۴٫۰
(۲۳)
شهر در خواب و کوچه‌ها مثل راهروهای زندان به‌نظر می‌رسند همه‌چیز دلهره‌آور است این‌گونه که تاریکی در اشیا نفوذ می‌کند فردا خورشید روز پُرکاری خواهد داشت.
:)
مهمانی تمام شده اما مهمانان همچنان در حیاط ایستاده‌اند هیچ‌کس دوست ندارد به تنهایی‌اش برگردد ماشین‌ها در تاریکی پارک شده‌اند...
:)
رکیک‌ترین دشنام‌ها را می‌دهند آدم‌های به‌ظاهر مؤدب.
:)
گاه رسیدن به مقصد رسیدن به آغاز ناامیدی‌هاست دعا می‌کنم این راه زود به آخر نرسد وگرنه می‌میرد این لاک‌پشت پیر گاه ادامهٔ راه، ادامهٔ زندگی‌ست.
:)
قلبش زودتر از برگ‌ها شروع کرده به زرد شدن
:)
چراغ‌ها چراغ‌ها چراغ‌ها چراغ‌ها در باران می‌درخشند اما کلمات این شعر تهی از آب و روشنی...
:)
اگر در باز بود می‌رفتم اگر سد می‌شکست جاری می‌شدم اگر قفسی در کار نبود می‌پریدم زندانی که باشی گاه مثل انسان می‌اندیشی گاه مثل آب گاه مثل پرنده
:)
دریا از آفتاب جدا شده آفتاب، از دریا تو از من دوری من از خودم اما داستان این‌گونه پیش نمی‌رود غروب است کمی بعد تاریکی می‌آید و مرزها را از بین می‌برد!
:)
پاهایم تا زانو در مه از پیشانی‌ام خون جاری است از تابلوها پا به واقعیت گذاشته‌ام چشم‌هایم بارانی‌ست در حسرت تو
:)
چمدانم را می‌بندم بی‌هیچ دلهره‌ای دیگر نه این درخت توت می‌تواند مانع شود و نه این آفتابِ لنگرانداخته در پنجره‌ها وقتی تو نباشی چه‌قدر راحت می‌شود از این‌جا رفت.
:)

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۴۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۲۳,۵۰۰
۱۱,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۸
۹
صفحه بعد