بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سالتو | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سالتو

بریده‌هایی از کتاب سالتو

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۳۰ رأی
۳٫۵
(۳۳۰)
مردم گاهی نمی‌دونن چرا خوشحالن. گاهی از ترس‌شون، گاهی هم از نفهمی‌شون. کم پیش می‌آد که بدونن واسه چی دارن دست و سوت می‌زنن.
nastenka
تو رنج می‌کشی اما هیچ‌وقت نمی‌فهمی چرا.
nastenka
می‌خواستم فرار کنم، می‌خواستم جایی باشم که کسی نداند چه‌کار کرده‌ام.
nastenka
آن‌ها هیچ نمی‌دانستند اما می‌نوشتند. قلم‌های زهرآلودشان را می‌جنباندند و مدام زخم می‌زدند.
nastenka
آماتوری که در پانزده ثانیهٔ آخر شمارهٔ یک بودن را با متوسط بودن عوض می‌کند. فقط‌وفقط به خاطر این‌که اهل خودنمایی است. فقط‌وفقط به خاطر حماقتش. کُشتی ضرب شستش را نشانم داده بود. گفته بود که یک جا نمی‌ماند، چرخ می‌زند و هرگز به کسی وفا نمی‌کند.
nastenka
توی تاریکی می‌نشستم و خیره می‌شدم به این‌جا و آن‌جای اتاقی که برام ساخته بودند. احساس می‌کردم درونم حفره‌های بزرگ سیاهی روز و شب مشغول بلعیدن من هستند. روزگار تیره‌وتاری بود. حالت‌تهوع داشتم. سر کار نمی‌رفتم. تمرین نمی‌کردم. حرفی برای زدن نداشتم. از همه بدم می‌آمد.
nataliansic
ترس همهٔ انرژی و زمانت رو برای زندگی کردن می‌گیره... جاش هم هیچی بهت نمی‌ده... آخرش هم یه تفاله ازت تحویل می‌ده.
nataliansic
چشم‌هاش به من می‌گفت باور کن؛ چیزی را که می‌بینی باور کن.
nataliansic
شمرده و آرام حرف می‌زد. بدون ذره‌ای خشم، بدون ذره‌ای عصبانیت و شک و دودلی. با یک خونسردیِ ترسناک و بی‌رحمانه. با یک نظم حساب‌شدهٔ وحشتناک. نوعی سنگ‌دلی تمرین‌شده که فقط برای یک لحظه مخدوش شد؛ وقتی به پاش افتاده بودم و دست‌هاش را می‌بوسیدم.
nataliansic
«ببین بچه، اگه جوابش رو می‌دادم چی می‌شد؟» گفتم «نمی‌دونم. اما جوابش رو داده بودید.» گفت «دقیقاً. این چیزی بود که اون هم می‌خواست. اما من نمی‌خوام چیزی رو به دشمنم بدم که اون می‌خواد. گاهی باید کارها رو یواش‌یواش انجام داد. سرحوصله، مثل یه رهبر. می‌دونی اگه رهبرها نبودن ما الان کجا بودیم؟»
nataliansic
«رمان‌ها تصویرهای خارق‌العادهٔ زندگی‌ان، اون‌ها قدرت و وسعت مغز آدم رو نشون می‌دن. می‌دونی، رمان‌ها خیال‌هامون رو واقعی و واقعیت اطراف‌مون رو خیالی می‌کنند.»
shima mousavi
«آدم باید هر وقت خواست از خواب بیدار بشه و هر وقت خواست بره. باید بتونه کُل وابستگی‌ها و مال‌واموالش رو ظرف نیم‌ساعت تو یه کوله‌پشتی بذاره و بزنه به جاده.»
shima mousavi
می‌گفت اگر از خانه بیرون رفتی و چیزی جا گذاشتی نباید برگردی، شگون ندارد، اما اگر مجبور بودی، واقعاً اگر مجبور بودی، باید چهار دقیقه به آینه زُل بزنی وگرنه عزیزت می‌میرد.
shima mousavi
باورها رو زیاد جدی نگیر بچه. فقط گوشهٔ ذهنت باشه و مُدام غربال‌شون کن. باورِ ثابت تو دنیا نداریم. همه‌چی تغییر می‌کنه. یادت باشه وقتی چیزی رو زیادی باور کردی دیگه نمی‌تونی کار درست رو انجام بدی.
mahsa
مردم همین‌اند؛ همیشه بیشتر از عقل‌شان برای دل‌شان خرج می‌کنند.
Ra8.M
اما فکر کردم این جزئی از زندگی من است. دیدم این سرنوشت من است و نمی‌توانم به عقب برش گردانم. نمی‌توانم کوتاه یا بلندش کنم. حتا سرعت وقوع اتفاقات هم دست من نیست. بااین‌حال مثل هر زندگی دیگری مقدس است. با این تفاوت که مال من رمزآلود و پیچیده هم هست. پوشیده در هاله‌ای مبهم از اتفاقات؛ که رخ داده و چه‌قدر وحشیانه است اگر بگذارم بی‌ارادهٔ من پیش برود.
zohreh
داوود با تعجب گفت «مگه تو سیگار می‌کشی؟» رو به بیابان جواب دادم «نه، بعد از بعضی کارها باید یه سیگار کشید.»
zohreh
کشتن آدم اصلاً ساده نیست. نه به خاطر جرئتِ فشار دادن ماشه یا چاقو، نه به خاطر دلهرهٔ بی‌حدوحصرش، بلکه فقط به این دلیل ساده که بعدِ هر قتل یک نفر به زندگی شما اضافه می‌شود. توی خواب‌هاتان می‌آید. موقع رانندگی کنارتان می‌نشیند. با شما شیرجه می‌زند توی استخر. کنار تُشک کُشتی می‌نشیند و نگاه‌تان می‌کند. همه‌جا با شماست.
zohreh
یادت باشه نمی‌دونم جواب آدم‌های احمقه. آدم‌های عاقل یا مخالفن یا موافق. اون‌هایی رو که با نمی‌دونم تو رو از سر خودشون باز می‌کنن، از زندگیت بنداز بیرون.
zohreh
وسوسه‌های ایزد شما چه بسیار که بدتر از وسوسه‌های شیطان ماست
zohreh

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰
۵۰%
تومان