وسوسههای ایزد شما
چه بسیار که
بدتر از وسوسههای شیطان ماست
thedaniiii
مردم گاهی نمیدونن چرا خوشحالن. گاهی از ترسشون، گاهی هم از نفهمیشون. کم پیش میآد که بدونن واسه چی دارن دست و سوت میزنن. سال ۵۷ میدونستن، اما حواسشون هم نبود که مراقب کسهایی مثل من باشن. شاید هم حق داشتن. شاید اگه من هم بودم یه بچهکُشتیگیر زپرتی رو یادم میرفت. میدونی، اصلاً این اصل انقلابهاست؛ مثل بهمنه، وقتی بیاد خشک و تر میسوزن.
hamtaf
در آن لحظه رؤیا دقیقاً همان «هانی بجرز» ی بود که نادر صداش میزد، سمور خارقالعادهٔ کوچکِ جنگلهای استوایی که با زیبایی حیرتآوری دُم زردش را مثل یک طاووس به نمایش میگذاشت و با چشمانی عسلی به دوربین نگاه میکرد. میگفتند چهارمین موجود خطرناک جنگلهای استوایی است.
hamtaf
و همه گریه میکردند. آنجا بود که فهمیدم آدمها به خاطر مُردهها نیست که گریه میکنند، به خاطر زندههاست. به خاطر آنهایی که ماندهاند.
hamtaf
ه حشره داریم تو آمازون که اسمش مِیفلایه، این حشره فقط یه روز زندهست؛ یعنی ۲۴ ساعت وقت داره به دنیا بیاد، دنیا رو ببینه، پرواز کنه و خلاصه تشکیل خانواده بده و آخرش هم تخموترکهای از خودش جا بذاره. میفهمی؟! فقط ۲۴ ساعت؛ یه روزِ ناقابل. هر ثانیهٔ این یه روز براش یه تهدیده، یهجور نزدیکتر شدن به مرگ.» دستی به صورتش کشید. «تحقیق کردهن و دیدهن خودشون هم این رو میدونن، یعنی اینطوری نیست که ندونن شب که بشه مُردهن. اما میدونی روی دیگهش چیه؟! این یه روز براشون فقط لذته. فکر کن اون حشره کُل عمرش داره حال میکنه؛ خوب میخوره، خوب بازی میکنه، ترس از شکار شدن نداره، گرسنه نمیمونه و آخرش هم بدون نگرانی جفتش رو پیدا میکنه و بچه پس میندازه. گوش میدی؟»
کاربر ۱۵۰۵۰۶۷
تضمینی نیست مردم چیزی را که حقیقت است باور کنند، اما بیبروبرگرد چیزی را که خوب روایت شده باشد باور میکنند.
پردیس