- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب طاعون
- بریدهها
بریدههایی از کتاب طاعون
۳٫۸
(۱۳۶)
میان دو رمان اصلی و مهم کامو، «طاعون» و «بیگانه» ده سال فاصله است و میان موضوع و سبک نگارش آنهم یک سیر تحولی و دگرگرنی چندین ساله. کامویی که «طاعون» را در سال ۱۹۴۷ نوشت، با آن کامویی که در سال ۱۹۵۷ «بیگانه» را نوشت زمین تا آسمان تفاوت دارد. درست است که پسزمینهٔ فکریاش کموبیش یکی است: انسان بهرغم هوشمندی و درک و شعورش و بهرغم همهٔ پیشرفتهایی که در زمینهٔ دانش و تکنولوژی کرده، همچنان بازیچهٔ طبیعت و گرفتار پنجهٔ قدرتمندش است، و زندگی، هرقدر هم بکوشد به آن رنگ و رونقی ببخشد و لذتبخشش کند، باز هم سیری جبری است که بهرغم میل او، از یک نقطه آغاز و به نقطهای دیگر ختم میشود، بیآنکه از آنهمه پویایی و درک و شعور چیزی بهجا بماند.
AMIR ZAND
خواب آدمها، بیشتر از زندگی طاعونزدهها ارزش دارد. نباید مزاحم خواب این مردمان نجیب شد. کجسلیقهگیهایی وجود دارد، و خوشسلیقهگی عبارت از این است که در کاری پافشاری به خرج ندهید، همه اینرا میدانند. طعم کجسلیقهگی در دهان باقی میماند، من همواره این موضوع را تأیید کردهام، یعنی در واقع از فکرم بیرون نمیرود.
«آنوقت بود که پی بردم، دستکم در طول همهٔ این سالها یک طاعونزده بودهام
✿tanin
عادت کردن به نومیدی، وخیمتر از خود نومیدی است
✿tanin
طی هفتهها ناچار شدیم همواره به همان نامهها و رونویسی همان اطلاعات و همان تقاضاها ادامه دهیم بهطوری که در نهایت واژههایی که در آغاز گویای احساسها و درد و رنجهای درونیمان بودند مفهومشان را از دست دادند. آنوقت به رونویسی ماشینوار این واژهها پرداختیم و کوشیدیم در قالب این کلمههای خشک و بیروح پارهای از دشواریهای زندگیمان را بیان کنیم. و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که به کاربردن همان فرمولهای خشک قراردادی ویژهٔ تلگرام، به این تکگوییهای بیحاصل و سماجتآمیز و این گفتوشنودهای بیثمر با یک دیوار ترجیح دارند.
✿tanin
خوب، بدون شک جنگ کار احمقانهایست، ولی مانع از آن نمیشود که مدتها به طول بیانجامد. اگر آدم دائمآ دربند نظر و عقیدهٔ شخصیاش نباشد، میفهمد که لجاجت و یکدندگی ناشی از حماقت است
✿tanin
سرایدار به هر کسی که وارد هتل میشد یادآوری میکرد که او پیشبینی کرده بود چه اتفاقی خواهد افتاد. به تارو که قبول داشت فرارسیدن مصیبتی را پیشبینی کرده ولی گفته بود زلزله خواهد آمد نه طاعون، جواب میداد: «آه! چه خوب بود زلزله میآمد، زمین تکانی میخورد و دیگر کسی حرفی دربارهٔ آن نمیزد. ولی این بیماری لعنتی، حتا کسانی هم که به آن مبتلا نشدهاند، آنرا در قلبشان حس میکنند.»
MahSa
حقیقت این است که هیچ بلا یا آفتی چشمگیر نیست و شوربختیهای بزرگ حتا به علت طولانی بودنشان یکنواخت و آزاردهندهاند.
shghyghmmm
شر در این دنیا کموبیش همیشه از نادانی سرچشمه میگیرد، و خیر هم اگر هدفش مشخص نباشد، به همان اندازهٔ شر میتواند آسیب برساند
شریفی
خستگی، کار و کمی هم بیحالی باعث شده بود خود را بهدست روند روزمرهٔ زندگی بسپارد، بیش از پیش سکوت اختیار کند و در خود فرو رود، و به انتظارهای همسر جوانش که توقع داشت او را دوست بدارد توجهی نکند. در دنیای مردی که کار میکند، تنگدست است، آیندهای نامعلوم و کموبیش مسدود دارد و شب دور میز شام ساکت است و حرفی نمیزند جایی برای عشق و شور و شوق باقی نمیماند.
💮rosy💮
دکتر همچنان از پنجره شهر را تماشا میکرد. آن سوی شیشه هوای خنک و تمیز بهاری بود و در این سو، آن واژهای که همچنان در اتاق طنین میانداخت: طاعون.
💮rosy💮
بلاها و آفتها همطراز انسانها نیستند، بنابراین آدمها میگویند بلا چیزی غیرواقعی است، کابوسی است ترسناک که زود میگذرد. ولی همیشه هم زود نمیگذرد، آدمها هستند که از کابوسی به کابوسی دیگر کشانده میشوند و آنهایی که فقط به فکر خودشان هستند، جلوتر از همه، چون احتیاط به خرج ندادهاند. همشهریهای ما هم بیشتر از دیگران خطاکار نبودند، فقط فراموش میکردند فروتن باشند، همین، و گمان میکردند هنوز همهچیز برایشان امکانپذیر است، و این طرز فکر باعث میشد تصور کنند نازلشدن بلا ناممکن است. بنابراین به دادوستدها، برنامهریزی برای مسافرت و اظهار عقیدههاشان ادامه میدادند. چگونه ممکن بود به فکر طاعون بیفتند که هم داد و ستد را فلج، هم سفرها را لغو و هم بحثها را بیهوده میکرد؟ گمان میکردند آزادند، حال آنکه تا موقعی که بلا هست، آزادی دیگر وجود ندارد.
💮rosy💮
روشی آسان برای شناختن یک شهر، پیبردن به نحوهٔ کارکردن، دوستداشتن و مردن مردمانش است.
💮rosy💮
کسی که تسلیم قوهٔ تخیلاش میشود، باید زخمی را هم که از این تسلیمشدن به او وارد میشود بپذیرد.
Kiarash
ه محض اینکه این واقعیت به سراغمان میآمد و خواب و خیالها را پس میزد، دوباره برمیگشتیم به وضعیت زندانیبودنمان. حالا دیگر جز گذشته چیزی برایمان باقی نمانده بود
آترین🍃
بهطور مضاعف رنج میبردیم ــ یکی بهخاطر ناراحتی خودمان و دیگری بهخاطر تصور جدایی و عدم حضور پسر، همسر و یا معشوقی.
آترین🍃
البته اگر بتوان همزمان هم خوشبخت بود و هم گرفته خاطر.
آترین🍃
میخواهیم در این وقایعنگاری از آنها یاد کنیم.
آترین🍃
آنها بدبختند چون نمیخواهند واقعیت را بپذیرند.
tt
تنها وسیله برای جدا نماندن از دیگران، از همه چیز گذشته، داشتن وجدانی آرام است
tt
اگرچه این پسنشینی ناگهانی بیماری امیدوارکننده بود، ولی همشهریهامان در خوشحال شدن شتاب به خرج ندادند. ماههایی که گذشته بود، هرچند میل به آزاد شدن را در آنها افزایش داده بود، ولی در عین حال یادشان داده بود محتاط باشند و هرچه کمتر به پایان بیماری امیدوار شوند. با این همه این رویداد جدید دهان به دهان گشت و امید بزرگ بیان نشدهای در همهٔ دلها دمید. بقیهٔ مسایل در درجهٔ دوم اهمیت قرار گرفتند. تعداد قربانیهای جدید بیماری در برابر سقوط ناگهانی منحنی مرگ و میرها در آمار، حیرتآور بود. یکی از نشانههای بازگشت دوران سلامتی، بیآنکه آشکارا امیدوارکننده باشد، ولی در عین حال هرکسی در دلش آرزویش را میکرد این بود که همشهریانمان از همان لحظه آزادانه، اگرچه با قیافهای به ظاهر بیتفاوت، دربارهٔ اینکه زندگی در آینده و پس از تمام شدن بیماری به چه صورتی سازماندهی خواهد شد حرف میزدند.
همه بر این عقیده بودند که رفاه و آسایشهای زندگی گذشته، به یک چشم به هم زدن نمیتواند برگردد، چون خراب کردن خیلی آسانتر از آباد کردن است.
Mitir
حجم
۲۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۲۷۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۵۰%
تومان