بریده‌هایی از کتاب شدن (خلاصه کتاب)

من و برادرم گاهی از رفتارهای عمه رابی و شوهرش ناراحت می‌شدیم. در این مواقع مادرم حرف‌های دلنشینی می‌زد و می‌گفت: «هر انسانی روی این کره خاکی، تاریخی نادیده و منحصربه‌فرد را با خود حمل می‌کند، تنها درک این مسئله کافی است تا قدری صبورانه‌تر رفتار کنیم.»

«هر انسانی روی این کره خاکی، تاریخی نادیده و منحصربه‌فرد را با خود حمل می‌کند، تنها درک این مسئله کافی است تا قدری صبورانه‌تر رفتار کنیم.»

برای من شدن به معنای رسیدن به جایی یا دستیابی به هدفی نیست. شدن یعنی حرکتی رو به جلو، انگیزه‌ای برای تحول و تلاشی مستمر برای رسیدن به خودی بهتر است. اگر می‌خواهید که پیشرفت کنید و انسان موفقی باشید این به خود شما بستگی دارد. سعی کنید از صدای درونی‌تان استفاده کنید و همچنین صدای دیگران را هم بشنوید، چرا که من اینگونه، من شدم.

امروز متوجه شدم که یکی از بیهوده‌ترین سوالاتی که می‌توان از یک کودک پرسید این است که وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه کاره شوی؟ وقتی این سوال را می‌پرسیم، این واقعیت اشتباه را به طرف مقابل خود منتقل می‌کنیم که بزرگ شدن محدود است و گویی در نقطه‌ای خاص از آن، باید به چیزی تبدیل شوی و این نقطه، پایان کار است.

«هر انسانی روی این کره خاکی، تاریخی نادیده و منحصربه‌فرد را با خود حمل می‌کند، تنها درک این مسئله کافی است تا قدری صبورانه‌تر رفتار کنیم.»

«منابع و زمان محدود هستند، پس باید حداکثر استفاده را از این فرصت‌ها ببریم»

آیا خودت هستی؟ آیا می‌شود به تو اعتماد کرد یا نه؟ اکنون وقتی که به احساس ناراحتی آن زمان فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم که این یک چالش جهانی است، در قالب اینکه از کجا آمده‌ای و می‌خواهی به کجا بروی و من هر روز می‌فهمم که باید مسیری طولانی را طی کنم و مسیری طولانی را در پیش روی خود دارم.