بریده‌هایی از کتاب مربی تریلیون دلاری

همان‌طور که بیل دربارهٔ جدایی یکی از مدیران به بن هوروویتز گفته بود: «بن، تو نمی‌توانی بگذاری که او شغلش را حفظ کند، اما قطعاً می‌توانی احترامش را حفظ کنی.»

به او یادآوری کرده که «تِر نزنی!»

مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۴ نشان می‌دهد که متزلزل‌ترین مدیران، آن‌هایی هستند که از پیشنهادهای دیگران (یا همان مربی‌گری آن‌ها) می‌ترسند و حس تهدید به آن‌ها دست می‌دهد. درحالی‌که کاملاً معکوس است و پذیرش یک مربی در نزد عموم، می‌تواند نشانه‌ای از اعتمادبه‌نفس فرد باشد

بلکه باید مطمئن شوید به بودن در کنار شما و حضور در آن اتاق، افتخار می‌کنند و قدرشان دانسته می‌شود. گوش کنید؛ توجه کنید؛ این کاری است که مدیران بزرگ انجام می‌دهند.»

«اگر یک مدیر بزرگ هستید، افرادتان شما را تبدیل به یک رهبر خواهند کرد. آنها شما را رهبر می‌کنند، نه خودتان!»

مدیران از طریق پشتیبانی، احترام و اعتماد خود چنین محیطی را می‌سازند.

فرد باهوش و خلاق کسی است که بتواند مهارت فنی فراوان را با آگاهی از کسب‌وکار و استعداد خلاقانه پیوند بزند.

اعتماد یک مفهوم چندوجهی است، بنابراین منظورمان از به کار بردن این واژه چیست؟ یک مقالهٔ دانشگاهی، اعتماد را به‌عنوان «تمایل به پذیرش آسیب‌پذیری که بر انتظارات مثبتی که از رفتار سایر افراد وجود دارد، بنا نهاده شده است» تعریف می‌کند. شاید این تعریف خیلی دهان‌پرکن و دانشگاهی باشد، اما عنصر اساسی اعتماد را شامل می‌شود که همان حس امنیت لازم برای ریسک‌پذیری است.

به‌عنوان سنگ بنای سازمان، رفتار فردی را کنار گذاشته و تیمی کار کنید.

مدیر و رهبر هر تیم، می‌تواند بهترین مربی آن‌ها باشد. برای مدیریت و رهبری خوب، باید یک مربی خوب باشید. مربی‌گری دیگر یک تخصص نیست؛ اگر یک مربی خوب نباشید، نمی‌توانید یک مدیر خوب قلمداد شوید.

افراد موفق، مدیریت بهتری روی کمپانی‌هایشان دارند. آن‌ها فرایندهای صحیح را پی می‌گیرند، از مسئولیت‌پذیری افرادشان مطمئن می‌شوند و از نحوهٔ استخدام نیروهای خوب، نحوهٔ ارزیابی و ارائهٔ بازخورد و همچنین نحوهٔ پرداخت حقوق مناسب به آن‌ها اطلاع دارند

پشتیبانی یعنی اینکه ابزارها، اطلاعات، آموزش‌ها و هدایت‌های لازم برای موفقیت را در اختیارشان بگذارید. یعنی دائماً تلاش کنید تا مهارت‌های افراد را توسعه دهید. مدیران خوب به رشد و تعالی افرادشان کمک می‌کنند.

«مربی‌های بزرگ شب‌ها بیدار می‌مانند و به بهبود شرایط شما فکر می‌کنند. آن‌ها دوست دارند محیطی بسازند که شما بازدهی بهتری داشته باشید. مربی‌ها مثل هنرمندان بزرگی هستند که بهترین طرح‌ها و نقش‌ها را روی بوم نقاشی‌شان رقم می‌زنند. آن‌ها روابط را ترسیم می‌کنند. اکثر افراد خیلی به ارتقای دیگران فکر نمی‌کنند و در این باره وقت نمی‌گذارند. اما مربی‌ها این کار را می‌کنند. این کاری بود که بیل کمپل انجام می‌داد، هرچند که حوزهٔ کاری او فرق می‌کرد.»

به‌منظور متعادل کردن این تنش‌ها و تبدیل تیم به یک جامعه، به مربی نیاز دارید، فردی که نه‌تنها با تک‌تک افراد، بلکه با کل تیم کار کند تا بتواند تنش‌های مداوم میان آن‌ها را آرام کند، حس اجتماعی میان آن‌ها را پرورش دهد و مطمئن شود که در راستای چشم‌انداز و مجموعه اهداف مشترک سازمان حرکت می‌کنند. گاهی اوقات این مربی می‌تواند تنها با رهبر تیم و مدیر مسئولشان همکاری کند. اما برای تاثیرگذاری بیشتر، باید با کل تیم همکاری داشته باشد

متزلزل‌ترین مدیران، آن‌هایی هستند که از پیشنهادهای دیگران (یا همان مربی‌گری آن‌ها) می‌ترسند و حس تهدید به آن‌ها دست می‌دهد.

یکی از اجزای اساسی تیم‌های کارآمد، حضور یک رهبر است که در نقش یک مدیر آگاه و یک مربی دلسوز ظاهر شود

«شما نمی‌خواهید از بیل تقلید کنید، چون هیچ‌کس نمی‌تواند مثل او باشد. اما از او یاد گرفتم که چگونه بهتر شوم: با صداقت بیشتر و درک بهتری که نسبت به افراد و مدیریت خودم دارم.»

اعتماد یعنی افراد را آزاد بگذارید تا کارهای خودشان را انجام بدهند و تصمیماتشان را بگیرند.

در این کتاب، آنچه بیل مربی‌گری کرد، یعنی چیزهایی که به افراد یاد داد تا انجام دهند، و نحوهٔ مربی‌گری‌اش یعنی رویکردی که داشت، را بررسی خواهیم کرد. این چیستی‌ها و چگونگی‌ها را به چهار بخش تقسیم کرده‌ایم: چگونه بیل مهارت‌های مدیریت، از جلسات رودررو و تک‌نفره با افراد گرفته تا جلسات گروهی و مدیریت چالش‌های کارکنان را به‌درستی و با دقت انجام می‌داد؛ چگونه می‌توانست اعتماد همکارانش را جلب کند؛ چگونه تیم‌ها را می‌ساخت و سازمان‌دهی می‌کرد؛ و در نهایت چگونه می‌توانست عشق در محیط کار را به یک امر عادی تبدیل کند. بله، درست خواندید: گفتیم «عشق.» در زمان نیاز، به مجموعهٔ برگزیده‌ای از مطالعات و مقالات دانشگاهی اشاره می‌کنیم که از تکنیک‌های بیل دفاع می‌کنند. شاید این چیستی‌ها و چگونگی‌ها در نگاه اول ساده به نظر برسند و آن‌ها را همچون پند و موعظه ببینید. اما همان‌طور که هر رهبر باتجربه‌ای می‌داند، این‌ها مفاهیم ساده‌ای هستند که برای عملی کردنشان به مشکل می‌خورید.

۵ عامل اساسی را می‌توان از کتابچه راهنمای بیل کمپل بیرون کشید. تیم‌های موفق گوگل، امنیت روانی داشتند (افراد می‌دانستند که اگر ریسک کنند، مدیرشان پشت آن‌ها می‌ایستد). این تیم‌ها اهداف مشخصی داشتند، هر مسئولیتشان معنا و مفهوم خودش را داشت، اعضای آن‌ها قابل اتکا بودند و اطمینان داشتند که ماموریت تیمشان، تفاوت‌ها را رقم خواهد زد.

زد. خواهید دید که بیل استاد برقراری چنین شرایطی است: او سابقهٔ خارق‌العاده‌ای در زمینهٔ ایجاد امنیت، شفافیت، هدفمندی، قابلیت اتکا و تاثیرگذاری در تک‌تک تیم‌های تحت هدایت خود دارد.

نیروهای انسانی، مبنای تک‌تک موفقیت‌های کمپانی هستند. مسئولیت اصلی هر مدیر، کمک به افراد است تا مسئولیت خود را بهتر انجام دهند و رشد کنند. ما نیروهای انسانی فوق‌العاده‌ای داریم که می‌خواهند خوب عمل کنند، توانایی اجرای کارهای بزرگ را دارند و با همین انگیزه سر کارشان حاضر می‌شوند.

هدف از پرداخت حقوق، صرفاً برآورده‌سازی نیازهای مالی نیست. پرداخت حقوق خوب به افراد، نشان‌گر عشق و احترام شما به آن‌هاست و پیوند میان آن‌ها و اهداف کمپانی را محکم می‌کند.

: «بیل به من یاد داد که در یک کمپانی مثل اپل، استقلال تفکر خلاقانه و عدم دنباله‌روی از موفقیت‌های دیگران، یک نقطهٔ قوت است. باید به دنبال سنت‌گریزی و حرکات خلاف عرف باشید.»

پشتیبانی یعنی اینکه ابزارها، اطلاعات، آموزش‌ها و هدایت‌های لازم برای موفقیت را در اختیارشان بگذارید. یعنی دائماً تلاش کنید تا مهارت‌های افراد را توسعه دهید. مدیران خوب به رشد و تعالی افرادشان کمک می‌کنند.

احترام یعنی اینکه اهداف حرفه‌ای تک‌تک افرادتان را درک کنید و به انتخاب‌های زندگی آن‌ها احترام بگذارید. یعنی به افراد کمک کنید تا با رویکردی استوار و هم‌راستا با نیازهای کمپانی، به این اهداف حرفه‌ای خود دست یابند.

حال خوب افراد و موفقیت آن‌ها. این افراد هستند اولویت اصلی هر مدیر، حال خوب و موفقیت افرادش است.

«چگونه افراد را دور یکدیگر جمع کرده و به شکوفایی آن‌ها در محیط کاری‌تان کمک می‌کنید؟ دیکتاتور بودن جواب نمی‌دهد. اینکه به آن‌ها بگویید چه غلطی بکنند، جواب نمی‌دهد. بلکه باید مطمئن شوید به بودن در کنار شما و حضور در آن اتاق، افتخار می‌کنند و قدرشان دانسته می‌شود. گوش کنید؛ توجه کنید؛ این کاری است که مدیران بزرگ انجام می‌دهند.

«چه چیزی شب‌ها بیدار نگهتان می‌دارد؟» یک سوال مرسوم است که از مدیران پرسیده می‌شود. برای بیل، این سوال همواره یک پاسخ ثابت داشت: حال خوب افراد و موفقیت آن‌ها. این افراد هستند اولویت اصلی هر مدیر، حال خوب و موفقیت افرادش است.

«مربی چیزهایی به شما می‌گوید که دوست ندارید آن‌ها را بشنوید؛ شما را مجبور به مشاهدهٔ چیزهایی می‌کند که دوست ندارید آن‌ها را ببینید؛ بدین ترتیب به آن شخصیتی تبدیل خواهید شد که همیشه می‌خواستید به آن برسید.»