بریدههایی از کتاب یادداشتهای زیرزمین و شبهای روشن
۳٫۶
(۳۷)
نومیدی است که پرشورترین لذتها را فراهم میآورد
Azade_sh
به شما اطمینان میدهم آقایان که ذهنی بسیار روشنبین داشتن یک نوع بیماری است، بیماریای کاملا واقعی. دارا بودن ذهنی معمولی برای زندگی روزمرهمان کاملا کافی است.
Azade_sh
من بهطور مثال میخواهم طبیعی زندگی کنم تا بتوانم بهطور کامل از امکانهای زندگی کردن لذت ببرم، نه اینکه بخواهم جنبهٔ عاقلانهاش را که فقط نمایندهٔ یکبیستم نیروهایی است که در من وجود دارد، ارضا کرده باشم.
ولی الله
به هیچ جایی نرسیدم، حتا نتوانستم آدم شرور و کینهتوزی بشوم و یا آدم خوشقیافهای، نه بدجنس، نه پستفطرت، نه یک قهرمان و نه حتا یک حشره.
Nova
زمان در اینجا به تاخت میگذرد.
Morteza Rahmani
زندگی زیباست، حتا در دشواریها.
Morteza Rahmani
رفتهرفته پی بردند من کتابهایی را خواندهام که آنها هیچگونه آشنایی با آنها نداشتند و نیز مطالبی را میدانم (که البته در کلاس مطرح نمیشدند) که برایشان کاملا بیگانه بود. اگرچه باز هم تمسخرکنان متوجه این مسایل میشدند، ولی بهعلت دانستههایم شخصیت خاصی برایم قایل بودند
Morteza Rahmani
موقعی که از دور میدیدمش دارد میآید، خشم سراپایم را میگرفت، اما هربار با ناراحتی و خوندل خوردن راهم را عوض میکردم. از این رنج میبردم که حتا توی کوچه و خیابان هم نمیتوانم همطرازش باشم. گاه در دل شب با ناراحتی و عصبانیت فراوان از خودم میپرسیدم: «چرا تو همیشه تسلیم میشوی و کنار میروی؟»، «چرا تو؟ قاعده و قانونی که در کار نیست. هیچجا نوشته نشده که همیشه تو باید تسلیم شوی.
Morteza Rahmani
هرچند در گذشته گفتهام نسبت به آدمی عادی، آنطور که هست، با تمام وجود غبطه میخورم، خودم حاضر نیستم آدمی عادی باشم (ضمن اینکه همچنان به او غبطه میخورم).
Morteza Rahmani
گستاخانه تأیید میکنم که همهٔ این ساختارهای زیبا، همهٔ نظریههایی که ادعا دارند به بشریت نشان میدهند منافع و مصالح طبیعی مورد علاقهشان کدامها هستند تا همگی بیدرنگ در تلاششان برای رسیدن به آن منافع آدمهای شریف و بافضیلتی شوند، جز منطق چیز دیگری نیستند. بله، منطق محض!
Morteza Rahmani
خب، دقیقآ همین آدم ساده و دارای انگیزه است که من او را بهطور مثال آدمی عادی میشمارم که مادر مهربان طبیعت اینگونه او را به این دنیا آورده. من به این آدم غبطه میخورم. این را هم انکار نمیکنم که چنین فردی بیشعور است. اما شما از کجا میدانید؟ شاید آدم عادی باید خنگ و بیشعور باشد.
Morteza Rahmani
به شما اطمینان میدهم آقایان که ذهنی بسیار روشنبین داشتن یک نوع بیماری است، بیماریای کاملا واقعی. دارا بودن ذهنی معمولی برای زندگی روزمرهمان کاملا کافی است.
Morteza Rahmani
از من میپرسید بالاخره چهگونه آدمی هستم، جوابتان را میدهم: به طبقات پایین جامعه تعلق دارم. وارد خدمت دولت شدم تا لقمه نانی بهدست بیاورم (فقط برای همین کار)
Morteza Rahmani
درواقع همیشه درمییافتم خصلتهای متضادی در من وجود دارند که مدام با هم بهشدت درستیزند.
Morteza Rahmani
هرچه در این مختصر دربارهٔ داستایفسکی بگویم، کم گفتهام. هرکس با او، با زندگی حیرتآور و نوشتههای شگفتانگیزش آشنا میشود، دنیای جدیدی کشف میکند که به جرأت میتوانم بگویم هیچ نویسندهٔ دیگری میان همهٔ ملیتها، نتوانسته به آن دست یابد.
Morteza Rahmani
با این همه آدم میشنود که انسانهای فراوانی در گرداب زندگی دور و برتان میچرخند و میغرند، میشنوید و میبینید آدمها دارند زندگی میکنند، کاملا هوشیارانه، میبینید زندگی برایشان ممنوع نیست، زندگی مانند یک رؤیا یا یک خیال بخار نمیشود و به آسمان نمیرود، زندگیشان تحویل و تحول و تجدید حیاتی است دایمی، برای همیشه پرطراوت، بیآنکه لحظهای از آن شبیه لحظهٔ بعدی باشد، همزمان مانند خواب و خیال، یکنواخت، غمانگیز و ترساننده است، بردهٔ سایهها و فکرها، بردهٔ اولین ابری که خورشید را به تیرگی میکشاند و قلب واقعی پترزبورگ را که عاشق خورشیدش است، اندوهگین میکند، باری در اندوه، خیالپردازی چه جایی میتواند داشته باشد؟
bfs
پای حرف زدن که به میان باشد، دوست دارم دیگران را گول بزنم، در عالم رؤیا فرو روم، اما میدانی در عالم واقعیت طالب چه چیزی هستم؟ که همگیتان بروید به درک. فقط به این چیز احتیاج دارم. آرامش میخواهم، حاضرم جهان هستی را به یک کوپک بفروشم به شرط اینکه آرامم بگذارند. اگر بپرسند ترجیح میدهی که همهٔ دنیا نابود شود تا بتوانی با آسودگی استکان چایت را بخوری، جواب میدهم: ترجیح میدهم چایم را بخورم، دنیا نابود شد به درک. تو این را میدانستی یا نه؟
kazem1
با لحنی خشمگینانه گفت: «خواهم مُرد، خب، بعد؟» حرکتی ناگهانی به بدنش داد.
ــ تأسفآور نخواهد بود؟
ــ به چه چیزی باید تأسف بخورم؟
ــ به زندگی!
سکوت.
kazem1
بهطور مثال بکوشید کمی آزادی به ما بدهید، دستهامان را باز کنید، دایرهٔ تلاشهامان را گستردهتر کنید، مهارها را رها کنید... خب، به شما اطمینان میدهم، بیدرنگ تقاضا خواهیم کرد سرپرستی برایمان بگمارید.
خاک
مسخرهترین، مسکینترین، بیشعورترین و حسودترین کرمی هستم که روی زمین وجود دارد.
این کرمها بیشتر از من ارزش ندارند، اما خدا میداند چرا اعتماد بهنفسشان را از دست نمیدهند؛ حال آنکه من در تمام عمر از پستترین حشرهها اردنگی خوردهام.
خاک
حجم
۲۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۵۰%
تومان