بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

بریده‌هایی از کتاب یادداشت‌های زیرزمین و شب‌های روشن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۳۷ رأی
۳٫۶
(۳۷)
هرچند در گذشته گفته‌ام نسبت به آدمی عادی، آن‌طور که هست، با تمام وجود غبطه می‌خورم، خودم حاضر نیستم آدمی عادی باشم (ضمن این‌که همچنان به او غبطه می‌خورم).
Azade_sh
آدمی که در زیرزمین زندگی می‌کند قادر است طی چهل سال در زیرزمین‌اش خاموش بماند، اما اگر از سوراخش بیرون بیاید، سینه چاک می‌دهد و حرف می‌زند و حرف می‌زند و حرف می‌زند.
Azade_sh
آیا علت این‌که نابود ساختن و هرج و مرج راه انداختن را این همه دوست دارد (گاهی به‌شدت به این کار علاقه‌مند است، در این شکی نیست) این نیست که به‌طور غریزی از رسیدن به هدف و به پایان رساندن بنایی که در دست ساخت دارد می‌هراسد؟
Azade_sh
حرف‌هایم فقط شوخی نیستند. گونه‌ای دندان قروچه کردن است
Azade_sh
بس کنید آقایان! وقتی به جدول ضرب متوسل می‌شوید و جز فرمول: دو دوتا می‌شود چهارتا، وسیلهٔ دیگری در کار نیست، از ارادهٔ من چه باقی می‌ماند؟
Azade_sh
مهم‌ترین اشتغال فکری بشر همواره این بوده که به خودش ثابت کند انسان است و نه یک چرخ‌دنده.
Azade_sh
می‌دانید آقایان، عقل چیز خوبی است، در این امر شکی نیست، اما عقل، عقل است و فقط آن جنبهٔ عقل‌اندیش، انسان را ارضا می‌کند، حال آن‌که آرزو و خواسته، بیانگر و مفهوم همهٔ زندگی است
Azade_sh
طبیعت به هیچ‌وجه کاری به کار ما ندارد و باید آن را آن‌گونه که هست بپذیریم نه به آن صورتی که طبع تفنن‌گرای‌مان آن را برای‌مان می‌آراید
Azade_sh
چرا گمان کرده‌اند که انسان در پی به‌دست آوردن گونه‌ای ارادهٔ عاقلانه و سودمند است؟ انسان فقط به دنبال اراده‌ای «مستقل» است، ارزش و نتایجش هرچه می‌خواهد باشد. اما فقط شیطان می‌داند که این اراده، این خواسته چه ارزشی می‌تواند داشته باشد.
Azade_sh
ملال و دلتنگی مشاور بدی می‌تواند باشد
Azade_sh
رنج بردن! این تنها دلیل خودآگاهی است.
Andrey
شب‌های روشن «خاطرات آدمی خیالباف»
niloufar.dh
به‌طور مثال بکوشید کمی آزادی به ما بدهید، دست‌هامان را باز کنید، دایرهٔ تلاش‌هامان را گسترده‌تر کنید، مهارها را رها کنید... خب، به شما اطمینان می‌دهم، بی‌درنگ تقاضا خواهیم کرد سرپرستی برای‌مان بگمارید.
niloufar.dh
با تعریف کردن این خاطره‌ها، در واقع زندگی نکرده‌ام و با از یاد بردن زندگی و مدام در این گوشهٔ زیر زمین از خشم خودم را خوردن، کار جالبی نیست. برای نوشتن یک رمان، قهرمانی لازم است؛ اما من، انگار تعمد داشته باشم، همهٔ ویژگی‌های یک ضد قهرمان را گردآوری کرده‌ام. از این‌ها گذشته، همهٔ این خاطره‌ها، احساس ناخوشایندی در خواننده ایجاد می‌کنند، چون ما همگی عادت به زندگی کردن واقعی نداریم، زیرا همگی کم و بیش در زندگی لنگ می‌زنیم. چنان به‌زندگی ساختگی عادت کرده‌ایم که از زندگی واقعی، از «زندگی سرشار از حیات»، کم و بیش متنفریم، به‌همین دلیل هم هست که نمی‌خواهیم خاطره‌هایش را به یاد بیاوریم. ما به آن‌جا رسیده‌ایم که زندگی واقعی، «زندگی سرشار از حیات» را یک رنج و یا یک کارِ شاق می‌انگاریم و همگی بر این عقیده‌ایم که بهتر است آن را در کتاب‌ها بجوییم. چرا این همه آشفته‌ایم؟ دنبال چی می‌گردیم؟ چه می‌خواهیم؟ خودمان هم نمی‌دانیم؛ روزی هم که آرزوهامان برآورده شوند، اولین کسی هستیم که از این بابت رنج می‌بریم.
niloufar.dh
«زندگی واقعی» که به آن عادت نداشتم چنان زجرم می‌داد که داشتم خفه می‌شدم.
niloufar.dh
خودتان بهتر می‌دانید واژه‌های ارزشمندی که به کار می‌برید، پایه و اساسی ندارند، اما از به کار بردن این واژه‌های فاخر خیلی هم خشنود هستید. امکان دارد رنج ببرید، برای رنج‌تان هیچ احترامی قایل نیستید. در گفته‌هاتان تا اندازه‌ای هم حقیقت وجود دارد، اما فاقد تواضع و شرم و حیا هستند. تحت تأثیر مسکینانه‌ترین خودپسندی‌ها، حقیقت‌تان را همه‌جا بازگو می‌کنید، آن را به رخ همه می‌کشید، اما تا اندازه‌ای تمسخرآمیز هم هست. حرف‌هایی برای گفتن دارید، اما ترس باعث می‌شود کلمهٔ آخرتان را قورت بدهید، چون گستاخ هستید، اما جسور نیستید. به خودتان می‌بالید که وجدان‌تان آسوده است، اما فقط شک دارید، چون اگرچه هوش و ذکاوت‌تان را به کار می‌برید، اما دل‌تان به‌علت بی‌رویه‌گی‌ها آلوده است؛ باری اگر دل پاک نباشد، وجدان نه روشن‌بین می‌تواند باشد و نه کامل. آه که شما چه آدم مزاحم و آزاردهنده‌ای هستید! چه آدم مسخره‌ای. همهٔ حرف‌هایی که می‌زنید دروغند! دروغ! دروغ!»
niloufar.dh
«شما تشنهٔ زندگی هستید، اما می‌خواهید مسایل حیاتی را به وسیلهٔ سوءتفاهم‌های منطقی حل کنید. چه سماجتی هم به‌خرج می‌دهید! این کار چه‌قدر بی‌شرمانه است! اما در عین‌حال می‌ترسید. حرف‌های بی‌سروته می‌زنید و از این بابت خشنود هم هستید. گستاخانه چیزهایی می‌گویید، اما پس از گفتن‌شان می‌ترسید و عذرخواهی هم می‌کنید. ادعا می‌کنید از هیچ‌کس نمی‌ترسید، اما در عین‌حال می‌خواهید نظر لطف‌مان را نسبت به خودتان جلب کنید. به ما اطمینان می‌دهید که دندان به‌هم می‌سایید، اما همزمان برای این‌که ما را بخندانید، شوخی می‌کنید.
niloufar.dh
آه! اگر فقط آدم تنبلی بودم، چه‌قدر برای خودم احترام قایل می‌شدم. به این علت به خودم احترام می‌گذاشتم که احساس می‌کردم دست‌کم می‌توانم تنبل باشم، می‌توانم خصلتی داشته باشم که از داشتنش اطمینان دارم. سوآل: کی هستی؟ جواب: آدمی تنبل!
niloufar.dh
یک‌بار، دو بار، شاید هم بیش‌تر کوشیدم عاشق شوم. حتا از این بابت رنج هم بردم، مطمئن باشید، آقایان. آدم در عمق وجودش رنج بردن را قبول ندارد، حتا کم و بیش به آن می‌خندد، با این همه، به شکلی کاملا واقعی رنج می‌برد؛ حسود می‌شود، اختیارش را از دست می‌دهد... علت همهٔ این‌ها هم آقایان، ملال است؛ بی‌حرکتی آدم را از پا درمی‌آورد.
niloufar.dh
لذت نومیدی، بی‌شک همین نومیدی است که پرشورترین لذت‌ها را فراهم می‌آورد، به‌ویژه موقعی که واقعآ چارهٔ دیگری نیست.
niloufar.dh

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان