بریده‌هایی از کتاب می بخشم ولی فراموش نمی کنم

چینی‌ها تنها مردم دنیا هستند که بلدند چطوری از سبزیجات، درست استفاده کنند و البته از قورباغه و هشت پا! باور نمی‌کنی؟ می‌دونی چینی‌ها می‌گن هر چی که تو دریاهاست، غیر از کشتی و هر چی که تو آسمونه غیر از هواپیما خوردنیه؟

ــ هنوز منو نشناختی؟ من آدم همین لحظه‌ام. همین‌جا که هستم خوبه. ــ باور نمی‌کنم! یعنی چی آدم همین لحظه‌ام؟! ــ یعنی غصه دیروز رو نمی‌خورم چون گذشته و رفته و دیگه کاریش نمی‌شه کرد، نگران فردا هم نیستم چون هنوز نیومده، پس می‌مونه همین امروز و همین حالا که دارم ازش لذت می‌برم.

این خیلی لذت بخشه که تو بتونی کسی رو دوست داشته باشی و البته اون هم تو رو دوست داشته باشه. اما مشکل اینجاست که خیلی‌ها دوست داشتن رو بلد نیستن و فقط می‌خوان دوست داشته بشن!

بعضی وقت‌ها دلم برای خودمم تنگ می‌شه!

ــ فقط امروز رو به خودت اجازه غصه خوردن بده. امروز هر چقدر دلت می‌خواد برای خودت دلسوزی کن. اگه هنوز اشکی برات مونده تا جایی که می‌تونی گریه کن اما فقط همین امروز. همین چند ساعت، شب یه شام حسابی بخور. چیزهای خوشمزه‌ای تو یخچاله و بعد به راه‌حل فکر کن. به این‌که چطور می‌تونی این وضعیت خراب رو به نفع خودت تغییر بدی

آخه اگه من غر نزنم اون می‌زنه!

ــ هیچ‌وقت بهت گفتم اولین باری که واقعا ازت خوشم اومد کی بود؟ ماهان کنجکاو شده سمت امیرعلی برگشت و پرسید: ــ نه، کی بود؟ ــ اون روزی که دستاتو پانسمان می‌کردم... یادته؟

ــ سؤال من این نبود، حرفتو قبول دارم اما منظورم اینه که مثلا اگه می‌تونستی یه آرزو کنی که همین حالا یه جایی باشی و یه کار خاصی بکنی، اون چی بود یا کجا بود. مثلا دلت نمی‌خواست الان توی یه قایق بودی و تنها برای خودت وسط این آب‌ها به صدای دریا گوش می‌کردی؟ ــ نه. همین‌جا که وایسادم بیشتر داره بهم خوش می‌گذره. ــ تو اصلا حس تخیلت کار نمی‌کنه! ــ چرا؟ چون دوست دارم جایی باشم که تو هم باشی؟ ماهان از این ابراز احساسات ناگهانی امیرعلی جا خورد.

ــ هنوز منو نشناختی؟ من آدم همین لحظه‌ام. همین‌جا که هستم خوبه. ــ باور نمی‌کنم! یعنی چی آدم همین لحظه‌ام؟! ــ یعنی غصه دیروز رو نمی‌خورم چون گذشته و رفته و دیگه کاریش نمی‌شه کرد، نگران فردا هم نیستم