بریده‌هایی از کتاب همه‌ی خوبی‌هایت

اگر فردی مناسب تو باشه هیچ‌وقت باعث ایجاد حس عدم امنیت در تو نمی‌شه چون فقط بر ایرادهات تمرکز نمی‌کنه. فرد مناسب یعنی یه فرد الهام‌بخش، یعنی کسی که روی بهترین بخش درون تو تمرکز می‌کنه.»

«اگه فقط ایرادهای خود را پررنگ کنید؛ کمالات شما کمرنگ می‌شوند.»

به تو قول می‌دهم هنگام فقر، بیشتر از زمانی‌که در ثروت غرق شده‌ای، عاشقت باشم. به تو قول می‌دهم که وقتی گریه کنی، بیشتر از زمانی‌که می‌خندی، عشق دریافت خواهی کرد. به تو قول می‌دهم در هنگام بیماری نسبت به زمان سلامتی بیشتر به تو عشق بورزم. به تو قول می‌دهم حتی زمانی‌که از من متنفری نسبت به مواقعی که عاشق منی، عشق بیشتری از طرف من دریافت کنی. و من قول می‌دهم... قول می‌دهم.... وقتی این نامه را می‌خوانی عشق من نسبت به اکنون که آن را می‌نویسم چندین برابر شده است. بی‌صبرانه منتظرم بقیهٔ عمر خود را در کنار تو باشم و همچون خورشید بر روی خوبی‌هایت بتابم. دوستت دارم! خیلی زیاد! گراه

ما خندیدیم در حالی‌که باید گریه می‌کردیم.

«نسبت به خودت سخت‌گیر نباش؛ الان می‌دونی چی می‌خوای و چی برات مناسبه. اگر فردی مناسب تو باشه هیچ‌وقت باعث ایجاد حس عدم امنیت در تو نمی‌شه چون فقط بر ایرادهات تمرکز نمی‌کنه. فرد مناسب یعنی یه فرد الهام‌بخش، یعنی کسی که روی بهترین بخش درون تو تمرکز می‌کنه.»

انسان همیشه نمی‌تواند شرایطی که به آن گام می‌گذارد را کنترل کند.

به نظر من؛ تفاوت ازدواج‌هایی که سالیان سال دوام می‌آورند با ازدواج‌هایی که با شکست مواجه می‌شوند در همین است. برخی تصور می‌کنند که فقط باید بر روی روزهای خوب تمرکز کرد. آن‌ها همهٔ انرژی و عشق خود را زمانی صرف می‌کنند که اوضاع بر وفق مراد است. اما اگر همهٔ منابع خود را در زمان خوشی صرف کنی و امیدوار باشی که هرگز با سختی مواجه نخواهی شد؛ منابع یا انرژی کافی برای مقابله با گردباد نوع پنجم را نخواهی داشت. به یقین می‌دانم که قرار است لحظات شاد زیادی را در کنار هم شاهد باشیم. حتی اگر زندگی با ما مهربان نباشد، خودمان تلاش می‌کنیم و لحظات شاد را با هم می‌سازیم

به خدا اعتقاد داری؟» گراهام به سمت اقیانوس نگاه کرد. لحظه‌ای به فکر فرو رفت و گفت: «قبلا نداشتم!» با وحشت گفتم: «حالا که اعتقاد داری؟» «آره، حالا اعتقاد دارم.» خیالم راحت شد و پرسیدم: «چی شد که تغییر عقیده دادی؟» «خیلی چیزا» سپس با سرش به اقیانوس اشاره کرد و گفت: «مثلا همین اقیانوس! چطور ممکنه یه چیز با این عظمت و قدرت خلق بشه، اما یه خالق با عظمت و قدرتمند نداشته باشه؟»

عشق و خوشبختی همیشه سازگار و هماهنگ نیستند. گاهی شما می‌توانید یکی از آن‌ها را بدون دیگری هم داشته باشید.

می‌دانم که گاهی اوقات خسته و بی‌حوصله بودم، اما به خاطر داشته باش که من نیز انسان هستم. می‌دانم که قرار بود تکیه گاه تو باشم و می‌دانم که هنگام نیاز باید به کمک تو بشتابم، اما گاهی اوقات من نیز نتوانستم انجام وظیفه کنم. تنها هدف من در زندگی خوشحال کردن تو بوده، اما اکنون احساس می‌کنم قادر به انجام این کار نیستم و به همین دلیل از خودم متنفر هستم.

از آن‌ها پرسیدم: «راز یک ازدواج موفق چیست؟» پیرمرد به سمت من خم شد و با لحنی جدی به من گفت: «ازدواج ما موفق نبوده! در واقع؛ هیچ ازدواجی موفق نیست. او بارها از من و رابطه‌مون ناامید شده، منم بارها از او و رابطهٔ خودمون ناامید شده‌ام. راز تداوم زندگی‌مون این بود که ما به‌طور هم‌زمان از یکدیگر و رابطه‌مون ناامید نشدیم.»

هیچ‌کس قادر نیست با اطمینان در مورد عملکرد خود در یک موقعیت احتمالی که تاکنون تجربه نکرده است، نظر بدهد.

«اگر فقط ایرادهای خود را پررنگ کنید، کمالات شما کمرنگ می‌شوند.»

«نسبت به خودت سخت‌گیر نباش؛ الان می‌دونی چی می‌خوای و چی برات مناسبه. اگر فردی مناسب تو باشه هیچ‌وقت باعث ایجاد حس عدم امنیت در تو نمی‌شه چون فقط بر ایرادهات تمرکز نمی‌کنه. فرد مناسب یعنی یه فرد الهام‌بخش، یعنی کسی که روی بهترین بخش درون تو تمرکز می‌کنه.»

. نصحیت کردن فقط یک مزیت دارد: فرد نصیحت کننده به خود می‌بالد و با این تصور که درک بهتری نسبت به دیگران دارد، عزت نفس خود را بالاتر می‌برد.

حتی اگر افراد ثروتمند در کنارم باشند و پول زیادی در اطراف من وجود داشته باشد باز هم پرکردن جیبم وظیفهٔ خودم است.

روزهایی که فقط نفس کشیدن تنها نشانهٔ زنده بودن من بود، تظاهر به خوشبختی کردم.

همیشه عذرخواهی راحت‌تر از کسب اجازه است.»

گاهی اوقات تغییرات افراد در ازدواج قابل مشاهده نیستند چون زوجین با هم و در یک مسیر تغییر می‌کنند، اما گاهی اوقات آن‌ها در جهت‌های مخالف تغییر می‌کنند.

اشتباه اصلی ما همین بوده است. ما دست از صحبت کردن و بررسی مسائل کشیده و سکوت را جایگزین کردیم

ما خندیدیم در حالی‌که باید گریه می‌کردیم.

«همهٔ ما پر از ایراد هستیم؛ صدها ایراد داریم، اونا مثل حفره‌های ریز روی پوستمون هستن! همون‌طور که تو اون کاغذ نوشته بود، گاهی اوقات فقط ایراداتمون رو بزرگ می‌کنیم. اما بعضی از مردم واسه این‌که ایرادهای خودشون رو مخفی کنن؛ ایرادهای دیگران رو بزرگ می‌کنن تا همهٔ مردم فقط بر روی ایرادهای دیگران تمرکز کنن. اونا یه ایراد رو انتخاب می‌کنن بعد به تدریج بزرگش می‌کنن تا این‌که به اندازهٔ کل هیکل فرد مورد نظر بشه. یک ایراد بسیار بزرگ!»

عشق ابدی است و مشکل همین‌جاست، عشق و خوشبختی همیشه سازگار و هماهنگ نیستند. گاهی شما می‌توانید یکی از آن‌ها را بدون دیگری هم داشته باشید.

صادقانه بگویم تظاهر کردن به خوشبختی هم دشوار شده است، اما یک مشکل دیگر وجود دارد؛ من به زندگی کردن با او نیاز دارم! و یک مسئلهٔ مهم ذهن مرا مشغول کرده است این‌که آیا او نیز به اندازهٔ من تظاهر می‌کند؟ آیا همان‌قدر که ادعا می‌کند؛ دوستم دارد؟

اما گراهام متفاوت بود. احساس می‌کردم او همیشه همان است که نشان می‌دهد. او اهل تظاهر نبود. نمی‌دانستم آیا زمانی قادر به اعتماد کردن به وی هستم یا خیر. با توجه به آنچه از اتان دیده بودم، احتمالا هرگز قادر به اعتماد کردن به دیگران نبودم.

عشق و خوشبختی همیشه سازگار و هماهنگ نیستند. گاهی شما می‌توانید یکی از آن‌ها را بدون دیگری هم داشته باشید.

ما دست از صحبت کردن و بررسی مسائل کشیده و سکوت را جایگزین کردیم و این کار اشتباه بود.

گراهام عادت نداشت پرسش‌های بیهوده مطرح کند. هر پرسش او نشانگر نیازش به دریافت پاسخ بود. این هم یکی دیگر از مشخصه‌های قابل احترام او از دیدگاه من است. او هرگز برای فرار از یک‌نواختی به گفتگوهای بیهوده متوسل نمی‌شود. در واقع او یا موضوعی برای گفتگو دارد و یا ساکت می‌نشیند. او یا حقیقتآ مایل به دریافت پاسخ است و یا اصلا سؤال نمی‌کند. اگر او واقعآ مایل به دریافت پاسخ نبود، هرگز در خصوص فکر کردن به بازنمودن آن جعبهٔ چوبی از من نمی‌پرسید.

؛ همیشه عذرخواهی راحت‌تر از کسب اجازه است.»

بسیاری از مردم نمی‌توانند زمانی‌که عاشق شدند را تعیین کنند. اما من توانستم. واقعآ عاشق شدم.