بریدههایی از کتاب بیهوده میبارد این باران
۳٫۹
(۱۵)
تو نیستی و
این باران
چه بیهوده میبارد
چرا که خیس نخواهیم شد
باهم
farnaz Pursmaily
سالیانیست با خود هستم
دلزده از این باهم بودن
هر چهقدر هم که خود را دوست بدارم
روزی بهناگزیر
ترک خواهم کرد خود را
...💙
دلواپسم برای خود
چه شده؟
زندهام یا مُرده؟
خبری از خود ندارم
امروز صبح درِ خانهام را زدم
خود نیز باز کردم در را
لحظهای به خود خیره شدم
این چهرهٔ خندان من بودم؟
چه صبح زیبایی
پس هنوز زندهام
بهجز خود کسی را ندارم
تا دلواپسم شود.
...💙
آنچه تو پرنده مینامی من ماهی میخوانمش
تو در هوایی و من در آب
Mahdie
سر به راه شوی که چه شود
مجنون بمان
مبادا که بزرگ شوی
کودک بمان
دیوانهوار دیوانه باش
در آخرین فصل عشق
که تن را غبار غبار میافشانی
مرگ باید که
غافلگیرت کند
در واپسین دم هم
عاشق بمان
Mahdie
مجنون بمان
مبادا که بزرگ شوی
کودک بمان
دیوانهوار دیوانه باش
در آخرین فصل عشق
که تن را غبار غبار میافشانی
مرگ باید که
غافلگیرت کند
در واپسین دم هم
عاشق بمان
Maryam
بهجز خود کسی را ندارم
تا دلواپسم شود.
محمدرضا
کاش یک ماه پس از مرگم تنها یک روز به زندگی بازگردم
غافلگیر کنم
ناگه
دوست را
دشمن را.
محمدرضا
یک دستم در دستِ تو
دست دیگرم در دستِ مرگ
تو به زمین میکشانی مرا
مرگ به آسمان
و من
آونگ میانِ زمین و آسمان
محمدرضا
میشنوی فریادِ سکوتم را؟
محمدرضا
خواهم گذشت از تمامی مرزها
و خود را در تهی بینهایت درون رها خواهم کرد
بیوقفه به خود میکشد مرا این ژرفنای درون
به درونم مینگرم، چشمانم سیاهی میرود
خواهم گریخت از خود به خود
و از هراس اعماق رها خواهم شد.
fuzzy
هیچکدام از شما
که دوستتان داشتم تا حد مرگ
مرا با تنهاییام دوست نداشتید
تنها اوست بیچشمداشت محبتی
تنها و تنها، تنهاییام
که هنگام مرگ هم با من میمیرد
fuzzy
گمان میکردم که زندهام
اما این فریبی بیش نبود
عشقهایی که شاید
باید تجربه میشد
همگی در من و با من مُردند
هر یک در نوشتههایی زندگی کردند
fuzzy
بس کن
بانگ من اینجایم را
از اظهار وجودت خستهام
نشانیات را خوب میدانم
به بزرگی مشتم
در حفرهٔ چپ سینه
قلب مینامندت
بیجهت در سینه بیتابی نکن
اگر قرار به پروازی باشد
من به پروازت درخواهم آورد
به بیرون از زندانی که در آن اسیری
فروتن باش چون مغزم
بزن، خُردم کن، ویرانم کن
اما خواهش میکنم
فریاد نزن
fuzzy
حالا من و تنهاییام
دو نفر در یک کالبدیم
و اینگونه است که
دیگر تنها نیستیم.
fuzzy
نگاه میکنم به خودم
تو را میبینم
تو جایی جز من نداری
علی
رسیدهام به دورانی از زندگی
که برای مرگ زود
و برای عشق دیر
ببخش مرا عشقِ من
که باز هم دیر رسیدم
pejman
دیرزمانی
به انتظارم گذاشتی
که به انتظار کشیدنت معتادم
چه دیر آمدی
و من اینک
به دلتنگیات عاشق
pejman
چنان تهیام از خود
که فرو میروم ذرهذره در گردابی مسموم
پیرامونم چیزی پیدا نیست
صدایت را بفرست
تا چون پیچکی در آن بیاویزم
و از این تالاب بگریزم
آزاد
وسوسهایست وسوسه
که کاش یک ماه پس از مرگم تنها یک روز به زندگی بازگردم
غافلگیر کنم
ناگه
دوست را
دشمن را.
کاربر ۱۵۲۶۶۸۱
حجم
۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان