بریده‌هایی از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید

به نظر من زیاد است. از زندگی لذت نمی‌برم. حتماً فکر می‌کنید که من با تمام این کارها، حداقل کمی لذت می‌برم. اما این‌طور نیست، در حقیقت من احساس افسردگی می‌کنم. ویران و افسرده‌ام. به همین دلیل تصمیم گرفتم به پزشک مراجعه کنم. اوضاع طوری است که دوست ندارم از خواب بلند شوم و کارهایم را بکنم.

سعی کنید به عوامل شکل‌دهندهٔ انقیاد خود در کودکی احترام بگذارید. در زمان کودکی برای بقای احساسی، انقیاد شما ضروری بود. اما چیزی که زمانی به شما کمک می‌کرد، اکنون به ضرر شماست و حالا زمان آن فرارسیده که رهایش کنید. زمان آن است که از ورطهٔ انکارِ نفس و شکست به آرامی جدا شوید و زندگی را مجدداً به نفع خود بسازید.

سعی کنید به عوامل شکل‌دهندهٔ انقیاد خود در کودکی احترام بگذارید. در زمان کودکی برای بقای احساسی، انقیاد شما ضروری بود. اما چیزی که زمانی به شما کمک می‌کرد، اکنون به ضرر شماست و حالا زمان آن فرارسیده که رهایش کنید. زمان آن است که از ورطهٔ انکارِ نفس و شکست به آرامی جدا شوید و زندگی را مجدداً به نفع خود بسازید.

به خاطر داشته باشید که تلهٔ انقیادِ زندگی شما، قدرت عمیقِ خاطرات تمام عمر و بارها تأیید درستی را دارد. یعنی انقیاد به نظر شما درست است. این انقیاد، محور دید شما نسبت به خود و جهان پیرامونتان است. طبعاً این انقیاد به شدت برای بقا در وجودتان می‌جنگد. این حس را خواهید داشت که علیرغم تمام پیامدهای منفی که انقیاد برایتان دارد، اگر به آن برگردید راحت‌تر می‌شوید و آرامش خاطر می‌یابید. از سرعت کم تغییر، ناامید و خسته نشوید.

الگوهایی که شناسایی می‌کند همان الگوهایی هستند که باید از آن‌ها اجتناب کنید. می‌دانیم که این کار برای شما بسیار سخت خواهد بود زیرا شما بسیار مجذوب همین الگوها هستید. جذابیتِ این روابط بالاست اما شما نمی‌توانید آن را تحمل کنید. هزینهٔ گزافی باید پرداخت کنید. در طولانی‌مدت شما عصبی و ناراحت خواهید شد. بهتر است روابطی را برگزینید که در آن برابری وجود داشته باشد حتی اگر جذابیتش کم باشد.

فهرستی از کارهایی که برای دیگران کرده‌اید یا چیزهایی که به دیگران بخشیده‌اید تهیه کنید و همچنین فهرستی از چیزهایی که دریافت کرده‌اید و کارهایی که دیگران برایتان انجام داده‌اند. شما برای دیگران چقدر وقت گذاشتید؟ دیگران برای شما چقدر وقت گذاشتند؟

خودتان را منشاء نظراتتان بدانید

اولویت‌های خود را در بسیاری از جنبه‌های زندگی مثل: فیلم، غذا، سرگرمی، سیاست، بحث‌های موجودو غیره شکل دهید. درمورد خود و خواسته‌هایتان فکر کنید. این کار نیازمند تغییر در توجهات شماست. به جای اینکه تمام انرژی روحی خود را صرف فهمیدن خواست و حس دیگران کنید، توجه خود را معطوف به احساسات و خواسته‌های خود بکنید. به چیزی که ترجیح می‌دهید فکر کنید.

وقتی با دنیس به خرید می‌روم، به جای اینکه همهٔ تصمیم‌گیری را به عهدهٔ او بگذارم اولویت و ترجیحم را بیان کنم.

به دنیس بگویم که وقتی مرا جلوی دیگران سرزنش می‌کند چقدر حس بدی پیدا می‌کنم.

موقیعت‌های روزمره در محل کار یا خانه را که در آن نیازهای خود را فدای خواست دیگران می‌کنید، فهرست وار بنویسید. شروع کنید و به خودتان نگاهی بیندازید. مثل یک تماشاگر از بیرون به خودتان نگاه کنید. تمام شواهد و نمونه‌های انقیاد خود را بادقت مشاهده کنید. فهرستی از شرایط سختی که با آن مواجه می‌شوید تهیه کنید. شرایطی که می‌خواهید در تسلطتان باشد.

شاید خود را در عصبانیت شدید از کسی که شما را تحت انقیاد در آورده است بیابید. سعی کنید این خشم را تحمل کنید. این خشم بخشی از سلامت وجود شماست که به نفع شما کار می‌کند و به شما می‌گوید که باید شیوهٔ رابطهٔ خود با دیگران را تغییر دهید. این خشم شما را به بخشی از وجودتان متصل کرده که چیز متفاوتی را درخواست می‌کند و آن خواستن تغییر و رشد است. خشم شیوهٔ کارآمدی است که می‌توانید از طریق آن با این بخش از وجودتان ارتباط برقرار کنید و متصل شوید. خشم شاید تنها نشان‌های باشد که به شما می‌گوید، خواستار چیز دیگری هستید.

دراصل شما سعی می‌کنید که از از فعال‌شدن شدید تلهٔ انقیاد فرار کنید. تلاش می‌کنید که این احساسات دردناک را تجربه نکنید. احساسات خود را انکار و سرکوب می‌کنید. سپس بدون اینکه متوجه باشید، کورکورانه در مسیر انقیاد قدم می‌گذارید. بارها جایگاه فرد تحت انقیاد را در روابطتان تکرار کرده‌اید. برای تغییر وضعیت باید بخواهید که احساسات دردناک را تحمل و آن‌ها را تصدیق کنید.

انقیاد دوران کودکی خود را درک کنید. کودک تحت انقیاد را درون خود حس کنید. تلهٔ انقیاد زندگی شما، از نظر احساسی بسیار قدرتمند است. دلیلش این است که احساسات کودکی بسیار قدرتمند هستند. توانایی کودکان در تطبیق احساسات با منطق کمتر از بزرگسالان است بنابراین احساسات کودکی ریشه‌دارترند. وقتی انقیاد شما فعال می‌شود، افسارِ این احساسات باز می‌شود و وجود شما را پر از احساسات منفی مثل خشم، عذاب وجدان و ترس می‌گردد.

قطعاً شما از انقیاد خود در محل کار عصبی و خشمگین هستید اما به ندرت خشم خود را مستقیماً بروز می‌دهید. بیشتر خشم در درونتان غلیان می‌کند. وقتی خشم خود را فرو می‌خورید به جای اینکه آن را کاهش دهید، خشمتان افزایش می‌یابد و احتمال بروز این خشم از طُرق دیگر بیشتر می‌شود. شاید برای مدت طولانی خشم خود را فرونشانید، ولی بعد این خشم را به صورت انفجاری و ناشایست در یک جا بروز می‌دهید. مثلاً شاید رئیستان کار زیادی به شما می‌دهد و شما هم اعتراض نمی‌کنید و خشم خود را فرو می‌خورید، اما ناگهان در یک جلسهٔ کاری این خشم فوران می‌کند یا در هنگام سروکله‌زدن با مشتری یا زیردستانِ خود بسیار پرخاشگر می‌شوید. چنین رفتاری، حرفه‌ای نیست و وجههٔ شما را خراب می‌کند. اگرچه احتمال بیشتری وجود دارد که خشم خود را از طریق پرخاش منفعلانه بروز دهید. یعنی همین‌گونه که کارلتون انجام می‌دهد.

من سخت کار می‌کنم. خیلی به تیم کمک می‌کنم اما اعتماد به نفس لازم را ندارم. دوست ندارم در مرکز توجهات باشم. مثلاً یک روز همکارم به جای من تأییدیه‌ی طرح خلاقآنه‌ام را گرفت چون من نمی‌توانستم در جمع صحبت کنم و ساکت نشسته بودم.

اکنون که ویلیام بالغ شده است نیز سعی می‌کند تا از دیگران محفاظت کند. او یک دکتر است. او آموخته است که از خودگذشتگی‌اش را به شیوه‌ای سودمند در شغلش جهت‌دهی کند. او در زندگی شخصیش مشکلات زیادی دارد و به نوعی شبه وابسته است. روال کارِ او در زندگی این‌گونه است که به دنبال افراد نیازمند، خصوصاً زنان الکلی می‌گردد و رابطهٔ ایثارگری و ازخودگذشتگی خود را با آنان شکل می‌دهد. او سعی کرده است که با پیوستن به انجمن حمایت از کودکان والدین الکلی، این روال مخرب را پایان دهد. اکنون رابطهٔ فعلی او با همسرش خوب است. او می‌تواند خواسته‌های خود را اظهار کند و همسرش نیز به این خواسته‌ها پاسخ می‌دهد. ویلیام درحال آموختن این موضوع است که رابطه‌ای برای او بهتر و مفیدتر است که در آن، بتواند به خواسته‌هایش برسد.

افراد متمرد، نسبت به فردی که تحت انقیاد است از آزادی بیشتری برخوردار نیستند. آن‌ها نمی‌توانند آزادانه علایقشان را انتخاب کنند و در روابطی که می‌خواهند وارد شوند؛ بلکه افرادی که با آن‌ها لجبازی می‌کنند این انتخاب‌ها را به آن‌ها تحمیل می‌کنند. همان‌قدر که قواعد و قوانین در متن زندگی افرادی که از آن‌ها پیروی می‌کنند تأثیرگذارند، در زندگی کسانی که در مقابل این قواعد لجوج و سرکش هستند نیز این قوانین و قواعد گره خورده‌اند. مَثَل آن‌ها مَثل این حکایت است که «به بچه می‌گویی خرمن را آتش نزن، اما او خرمن را آتش می‌زند زیرا به او گفتی که این کار را نکن!»

خشم با تمرد در تماس است. در حقیقت ممکن است که شما بیشتر اوقات تندمزاج باشید و احتمالاً غصب و خشم شما بایک جرقه، شعله‌ور می‌شود. در زمان کودکی و نوجوانی، شما برای مقابله با تلاش‌های والدینتان که می‌خواستند شما را تحت انقیاد دربیاورند نافرمانی و سرکشی می‌کردید. احتمالا تندخو بوده و در مدرسه مشکل رفتاری داشته‌اید. شاید هنوز هم با افرادی که قدرت در دست دارند مشکل دارید. تعادل رفتاری خود را به سادگی از دست می‌دهید و خشم خود را به شیوه‌ای نامناسب بروز می‌دهید. همواره با هرچیزی که می‌خواهد بر شما مسلط شود در مبارزه هستید و تحمل هرچیزی مثل پیشنهاد، دستور، فشار و الزام که بوی این تسلط را می‌دهد ندارید.

بر خلاف کارلتون و ماری الن، افراد متمرد طوری رفتار می‌کنند که انگار فقط خودشان مهم هستند و فقط نیازها و خواسته‌های آن‌ها اهمیت دارد. اگر شما این چنین هستید، برای مواجهه با مقولهٔ انقیاد تبدیل به فردی پرخاشگر شده، سرکش و خودخواده شده‌اید. شما متمرد (سرکش) هستید. با این وجود، در درونتان حس سایر افراد تحت انقیاد را دارید. یعنی حس می‌کنید که اهمیت شما کم است و دیگران تحت کنترل هستند. این پرخاشگری شما، فقط یک نقاب است که آن را به همراه حس دروغ به چهره می‌زنید. حس می‌کنید که به نهایت خوداظهاری و جسارت رسیده‌اید و حتی ممکن است جسور به نظر برسید. دیگران شما را متهم به ریاست‌طلبی و چیره‌شدن بر دیگران می‌کنند. در زیر این نقاب جسارت دروغین، در درون خود حس می‌کنید که از دیگران می‌ترسید و اعتماد به نفس لازم را در مواجهه با آنان ندارید.