بریده‌هایی از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید

افرادی را که دوست دارید ستایش کنید. دوست‌داشتن آن‌ها دلیلی دارد. آن‌ها ویژگی‌هایی دارند که ارزشمند است و شایستهٔ تقدیر. به دنبال رابطه‌ای متوازن باشید؛ رابطه‌ای که کسی در آن بالاتر یا پایین‌تر از دیگری نیست.

باید با آنچه انجام داده‌اید روبه‌رو شوید. خودتان را ببخشید و همین حالا تغییر کنید.

اگر دوست یا شریک شما پس از مدتی تغییر نکرد، سعی کنید رابطهٔ خود را به اتمام برسانید. هر کاری را امتحان کنید، هر فرصتی را برای تغییر در اختیار فرد مقابل قرار دهید. اگر رابطهٔ عاشقانه‌ای دارید، شاید بهتر باشد دو نفری برای درمان مراجعه کنید. شاید از این طریق بتوانید مشکلات را حل کنید. در نهایت شما بایستی برای حق خود عمل کنید و فرد مقابل را وادار به تغییر و یا رابطه را ترک کنید. درمان تلهٔ نقص، بدون پایان‌دادن به روابط ناسالم تقریباً غیرممکن است. جنگیدن با این تله در جایی که دیگران در حال تشدید آن هستند کار بسیار مشکلی است.

هم عشق را بپذیرید. دست از فراری‌دادن افرادی که شما را دوست دارند بردارید.

شما هم عشق را بپذیرید. دست از فراری‌دادن افرادی که شما را دوست دارند بردارید.

روی تخت کنارش دراز کشیدم و او را در آغوش گرفتم و تسکینش دادم. در حال نوازش صورت او بودم. ناگهان هق‌هق کنان شروع به گریه کرد. معالج: این عمل تو باعث شده با چیزی در ارتباط باشد که مدت‌های طولانی از آن بی بهره بود. ماریا: هیچ‌وقت تا آن اندازه عاشقش نبودم و به او احساس نزدیکی نمی‌کردم.

«عشق را از افراد که به شما نزدیک هستند بپذیرید.» یکی از سخت‌ترین کارها برای شما این است که به دیگران اجازه دهید شما را دوست داشته باشند. شما با خوش‌رفتاریِ دیگران احساس راحتی نمی‌کنید. برایتان بیگانه است. وقتی با شما بدرفتاری شود و نادیده گرفته شوید راحت‌تر هستید. تحمل موقعیت‌هایی که در آن دیگران به شما اهمیت می‌دهند، شما را تحسین می‌کنند و یا از شما حمایت می‌کنند برایتان سخت است. سعی می‌کنید حمایت آن‌ها را از خود دور سازید و یا آن را کوچک شمارید.

در مراحل اولیهٔ یک رابطه، بروزدادن بیش از حدِ خود می‌تواند طرف مقابل را از شما براند. در ماه‌های ابتدایی، یک استراتژی اجتناب‌ناپذیر وجود دارد. هر چند که با صمیمی‌ترشدن رابطه و زمانی که احساس کنید طرف مقابل حقیقتاً به شما اهمیت می‌دهد، می‌توانید خودتان را هر چه بیشتر بروز دهید. روکردنِ خودتان به یکباره و به صورتِ ناگهانی می‌تواند ریسک بزرگی باشد.

بگذارید دیگران کمی بیشتر درون شما را ببینند.

همهٔ شما مرا ناامید کردید. اصلاً تا به حال فکر کرده‌اید رضایت شما چقدر برایم مهم بود؟ فکر کرده‌اید که افتخارکردن به من و شخصیتی که دارم تا چه اندازه برایم ارزشمند است؟ نداشتنِ این حس مرا خفه کرد. شما باعث شدید آنچه که واقعاً هستم را از همه پنهان کنم. حالا فقط به دنبال یک زندگی معنادار می‌گردم. بخشی از این زندگیِ معنادار این است که دیگر به هیچ طریقی توهینی از سوی شما پذیرفته نیست. اگر رابطه با مرا می‌خواهید بایستی شیوهٔ برخوردتان با مرا تغییر دهید و اگر قادر به چنین تغییری نیستید، رابطهٔ ما نیز تمام شده است.

همسرم تهدید به ترک‌کردن می‌کند، بچه‌هایم بی نوا شده‌اند و من به سختی تلاش می‌کنم تا فردی با ارزش به نظر برسم. کسانی که دوستشان داشتم را از خود راندم و در عوض به مصرف کوکائین و یا رابطه با زنان دیگر پرداختم. فقط به خودم اهمیت می‌دادم. همهٔ این‌ها به این دلیل بودکه عزت نفس پایینی دارم، چرا که تو و سایر اعضای خانواده رفتار بسیار ناخوشایندی با من داشتید.

اگر همواره از احساس نقصان خود فرار کنید، اگر مدام بنوشید، از روابط صمیمانه دوری کنید و یا افکار و احساسات خود را مخفی کنید، تلهٔ شما تغییر نخواهد کرد. احساس نقص‌داشتن در شما باقی می‌ماند.

احساس نقص در روابط دیگر نیز وجود دارد. خطری که پیش از این اشاره شد این است که ممکن است از طریق منتقدشدن و طرد فرزندِ خود، از احساس شرمندگی و شرمساری خود کم کنید. آنچه با شما کرده‌اند، شما با فرزند خود می‌کنید. آن‌ها را قربانی می‌کنید. آن‌ها معصوم و آسیب‌پذیر هستند و نمی‌توانند شما را متوقف کنند.

این‌ها دو سوی ماجرا هستند. در یک سو به دنبال کسی هستید که بی‌نهایت خواهان او هستید. احساس پایین‌بودن می‌کنید. جاذبه و ترس هردو شدید هستند. در سوی دیگر، به دنبال کسی هستید که شما را دوست دارد و می‌پذیرد. ترس کمتری دارید اما به تدریج از ارزشِ شریک خود می‌کاهید و جاذبه را از دست می‌دهید.

شما عشقِ بسیار می‌خواهید اما هرچه بیشتر عشق دریافت می‌کنید، جاذبهٔ کمتری احساس می‌کنید.

تلاش او برای دورکردن متیو از زنان، معمولاً نتیجهٔ معکوس می‌دهد. او به فردی نیازمند و نامطمئن تبدیل می‌شود که در نتیجه متیو را از خودش می‌راند. چنین عملی ارزشِ آلیسون را برای متیو کم می‌کند.

آلیسون از زنانِ دیگر ایده‌آل می‌سازد و در نواقص خود بزرگنمایی می‌کند. در هر مقایسه‌ای که می‌کند شکست می‌خورد. بیشترِ زمان خود را به این احساس می‌گذراند که سایر زنان از او مطلوب‌تر هستند.

روابط عاشقانه، صمیمانه‌ترین نوع از روابط هستند و بنابراین شخصیت دروغین شما به سرعت وارد عمل می‌شود. آلیسون می‌گوید، «همیشه احساس می‌کنم که به شکلی تصنعی با متیو رفتار می‌کنم.» شکست در واقعی به‌نظر رسیدن، یکی از الگوهای رایج در این تله است. معتقدید که تنها آن روی دروغین شماست که لیاقت عشق را دارد. با پنهان‌ساختنِ شخصیت حقیقی‌تان، هرگز متوجه نخواهید شد که آیا شخص مقابل، خودِ واقعی‌تان را دوست دارد یا نه؟ با روراست نبودن، به این احساسِ خود که شخصیت حقیقی شما شرمسار و بی‌مهر است قوت می‌بخشید. بزرگترین ترس شما می‌تواند روشدن شخصیتِ شما باشد. اینکه سرانجام شریک شما بتواند از طریق اعمال شما، فردِ دارای نقصِ درون شما را ببیند.

شما احساس می‌کنید که هرکسی که شما را دوست دارد، باید در درجهٔ کمتری از ارزشمندی قرار داشته باشد. گفته‌ای قدیمی از گروجو مارکِز وجود دارد که می‌گوید، «من هرگز نمی‌خواهم در باشگاهی باشم که یکی از اعضای آن هستم.» همه چیز به گونه‌ای است که شریک شما در عشق به شما همیشه کاری اشتباه انجام می‌دهد.

حتی اگر با فردی وارد رابطه شوید که شما را دوست دارد و شما نیز او را دوست دارید، باز هم راه‌های زیادی برای تشویق تلهٔ وابستگی شما از درون رابطه وجود دارد. ایرادگیر بودن شما می‌تواند مشکلی اساسی باشد. اگر فردی خودپرست باشید، ممکن است با شریکی راحت باشید که او را یک پله پایین‌تر می‌ببینید. بنابراین دیگر نگران طردشدن و یا قضاوت‌شدن نیستید.