گوش کنید!
نمیخواهم وقتی مُردم، گریه و زاری کنید
فقط طبق رسوم، خودتان را خلاص کنید.
تا جایی که میشد زندگی کردهام
و اگر قرار باشد کسی به لبهٔ زندگی برسد
من رسیدهام.
در طول یک عمر، هفت یا هشتبار زندگی کردهام
و این برای هر آدمی کافی است.
این آخر کار همهٔ ماست
پس لطفاً سخنرانی بی سخنرانی
مگر اینکه بخواهید بگویید
«او روی اسبها شرطبندی میکرد و کارش درست بود.»
نوبت شما هم میرسد
و من چیزی را میدانم که شما نمیدانید
شاید.
YaSaMaN
چوبهٔ دار با صدای ترومپتها برپا میشود
و مردان کوچک
دربارهٔ چیزهایی که از توانشان خارج است
یاوهسرایی میکنند.
Mohammad
طبیعی است
که در این سن و سال به این فکر بیفتم
که یکی از همین شبها
بعد از نوشتن دهـ دوازده تا شعر میمیرم
Mohammad
عشق یعنی کلمهای
که زیاد
و زیاد
و پیش از موعد به زبان میآید.
.
نفرت بیشتر از عشق است.
آدمها باهم خوب نیستند.
شاید اگر باهم خوب بودند
مردنمان غمانگیز نمیشد.
ELNAZ
در مراسم خاکسپاریاش
انتطار داشتم
از تابوت بیرون بیاید
و بگوید
«چینانسکی
مسیر خوبی بود
ارزششو داشت»
farnaz Pursmaily
به اینجا پا گذاشتهایم
به بیمارستانهایی چنان گرانقیمت که مردن بهصرفهتر است
وکلایی با دستمزدهای سنگین که گناهکار از آب درآمدن بهصرفهتر است
به کشوری که زندانهایش پر و دیوانهخانههایش تعطیلاند
به جایی که تودهٔ مردم از احمقها قهرمانان ثروتمند میسازند
.
تحمل مرگ خودمان آسان است؛ مرگ دیگران! رسیدن مرگ دیگران است که نمیتوانیم تحملش کنیم.
ࡅ߭ܥߊ
مرگ میآید با پاهای ورمکرده و گلسرخی میان دندانهایش
.
عجیب تنها هستیم
تا ابد تنها
و قرار بوده
همین باشد
اصلاً بنا نبوده
طور دیگری باشد ـ
و زمانی که تقلای مردن
شروع شود
آخرین چیزی که دلم میخواهد ببینم
حلقهای از صورتهای انسانیست
که بالای سرم باشند ـ
کاش فقط دوستان قدیمیام باشند
دیوارهای خودم
کاش فقط آنها بیایند.
آیدا