![کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی کتاب برای من غمگین نشوید اثر چارلز بوکوفسکی](https://img.taaghche.com/frontCover/28472.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب برای من غمگین نشوید
۴٫۱
(۵۳)
شاید باور نکنید
اما آدم هایی پیدا می شوند
که بی هیچ غمی
یا اضطرابی
زندگی می کنند.
خوب می پوشند
خوب میخورند
خوب میخوابند
از زندگی خانوادگی لذت می برند.
گاهی غمگین می شوند
ولی
خم به ابرو نمیآورند
و غالباً حالشان خوب است
و موقع مردن
آسان میمیرند
معمولاً در خواب.
شاید باور نکنید
اما چنین آدم هایی پیدا می شوند.
misbeliever
به کشوری که زندانهایش پر و دیوانهخانههایش تعطیلاند
به جایی که تودهٔ مردم از احمقها قهرمانان ثروتمند میسازند
به اینجا پا گذاشتهایم
میان اینها راه میرویم و زندگی میکنیم
بهخاطر اینها میمیریم
بهخاطر اینها لال میشویم
اخته میشویم
غیرمعمولی میشویم
عاق والدین میشویم
بهخاطر اینها
اینها سرمان کلاه گذاشتهاند
از ما سوء استفاده کردهاند
گند زدهاند به ما
دیوانه و بیمارمان کردهاند
خشن شدهایم
اینها ما را بیعاطفه
کردهاند.
misbeliever
اهمیتی ندارد.
کمی عشق یا کمی زندگی
چیز چندان بدی نیست
آنچه اهمیت دارد
روی دیوارها منتظر است
برای همین متولد شدهام
متولد شدهام که در خیابانهای بی رفت و آمد گل سرخ بفروشم.
Raya
امروز صورتهای زیادی دیدم
صدها صورت
همهشان چشم و گوش و لب داشتند
و دهان و چانه و پیشانی
و حالا چند ساعتی میشود
که تنها هستم
و حالم بهتر شده است.
این خوب است
اما مشکل همچنان باقیست
میدانم که دوباره
باید بروم بیرون
میان آنها.
Mohammad
همهٔ زندگی
به این ناخوشی
مبتلا بودهام:
همیشه
«این همه آدم»
در اطرافم بوده است.
امروز صورتهای زیادی دیدم
صدها صورت
همهشان چشم و گوش و لب داشتند
و دهان و چانه و پیشانی
و حالا چند ساعتی میشود
که تنها هستم
و حالم بهتر شده است.
این خوب است
اما مشکل همچنان باقیست
میدانم که دوباره
باید بروم بیرون
میان آنها.
misbeliever
از انتظار
از معلق بودن
از تنگنا خستهام
بگذارید بمبها منفجر شوند
شما ملتهای ترسوی دماغو
شما غولهای بیوجدان
تمامش کنید!
تمامش کنید!
تمامش کنید!
و به سیارهها و ایستگاههای فضاییتان فرار کنید
و آنجا را هم
به گند بکشید.
misbeliever
پرندهای آبی در قلب من است
که میخواهد بزند بیرون
اما حواس من جمع است
فقط میگذارم بعضی شبها
که همه خواباند
بیرون بیاید
میگویم
من میدانم تو آنجایی
پس غصه نخور!
بعد میگذارمش سرِ جایش
اما آنجا کمی آواز میخواند
به او اجازه ندادهام بمیرد
و باهم میخوابیم
با عهد مخفیمان
و همین برای در آوردن اشک یک مرد
کافیست
اما من گریه نمیکنم
شما چطور؟
Raya
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظهها
و عالیترین زمانها
میدانیم که هست
بیشتر از همیشه
میدانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمیشود
و ما
در همان فضا
انتظار میکشیم و
انتظار میکشیم.
m.norouzi
پرندهای آبی در قلب من است
که میخواهد بزند بیرون
اما به او سخت میگیرم
میگویم
همانجا بمان
نمیگذارم کسی تو را ببیند.
AmirHossein
نظام آموزشیمان میگوید
همهٔ ما میتوانیم
برنده باشیم.
اما دربارهٔ فاضلابها
و خودکشیها
چیزی نمیگوید.
یا دربارهٔ وحشت آدمی
که تنهاست
و در گوشهای از دنیا درد میکشد
farzanepoursoleiman
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱۸۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان