بریده‌هایی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید

ادی دوباره پرسید: «می‌تونم باخدا حرف بزنم؟» ‫پیرزن گفت: «همیشه می‌تونی این کار رو بکنی.»

زندگی هیچ‌وقت بیهوده نیست. فقط وقت‌هایی که فکر می‌کنیم تنها هستیم به بیهودگی تلف می‌شود.

زندگی هیچ‌وقت بیهوده نیست. فقط وقت‌هایی که فکر می‌کنیم تنها هستیم به بیهودگی تلف می‌شود.

عدالت مرگ و زندگی رو تضمین نمی‌کنه. اگه تضمین می‌کرد هیچ آدم خوبی در جوانی نمی‌مرد

عدالت مرگ و زندگی رو تضمین نمی‌کنه. اگه تضمین می‌کرد هیچ آدم خوبی در جوانی نمی‌مرد.»

ما هیچ کدوم، هیچ کاری رو اتفاقی انجام نمیدیم. همهٔ ما به هم وصل هستیم. تو نمی‌تونی یه زندگی رو از زندگی دیگه جدا کنی همون‌طور که نمی‌تونی هوا و باد رو از هم جدا کنی.»

زندگی بالاخره یه روز تموم میشه، ولی عشق نه».

«نه زندگی هیچ‌وقت بیهوده نیست. فقط وقت‌هایی که فکر می‌کنیم تنها هستیم به بیهودگی تلف می‌شود.»

«این نصیحت رو از من بشنو. خشم مثل خوره جون آدم رو نابود می‌کنه. گاهی ما آدم‌ها فکر می‌کنیم که با پروراندن فکر خشم و انتقام بالاخره می‌تونیم به کسی که به ما آسیب‌زده، صدمه‌ای برسونیم، غافل از این‌که نفرت مثل یه شمشیر دو لبه است که یه لبه‌اش وجود خودمون رو از بین می‌بره.»

و الان برای این‌که از آن بگذری باید بفهمی چرا این حس را داشتی و آن حس به چی بوده و چرا دیگر نیازی نیست که آن حس را داشته باشی. باید پدرت رو ببخشی».

«این‌که تو روی کسی تأثیر بگذاری و آن هم روی دیگری و همین‌طور روبه‌جلو. این‌که دنیا پر از داستان است و همه داستان‌ها درنهایت یکی هستند و به یک جا ختم نمی‌شوند!»

«تو آرامش داری، اون هم فقط وقتی‌که خودت رو بشناسی.»

در وسط یک جنگ بزرگ تو به دنبال یک ایده کوچک هستی که به آن باور داشته باشی و پایدار باشی. وقتی‌که آن را پیدا می‌کنی مثل جان به آن می‌چسبی.