بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سال بلوا | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سال بلوا

بریده‌هایی از کتاب سال بلوا

نویسنده:عباس معروفی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۰۹ رأی
۳٫۸
(۲۰۹)
خیال نمی‌کنم بتوانی بفهمی، امّا یادت باشد که ناامنی بدترین بلایی است که سر ملتی می‌آید، بی‌قانونی، بی‌نظمی، به فکر مردم نبودن و این چیزها.
pegah
هیچ خاکی متعلق به هیچ بشری نیست.
Fa Ne
مرگ چیز خوبی است، زندگی می‌کنیم که بمیریم.
f.a.e.z._
هر جنگی به خاطر صلح درمی‌گیرد، و هر صلحی مقدمه‌ای است برای جنگ.
f.a.e.z._
بچه که بودم خیال می‌کردم همه چیز مال من است، دنیا را آفریده‌اند که من سرم گرم باشد، آسمان، زمین، پدر، مادر، درخت‌ها، اسب‌ها، کالسکه‌ها و حتا آن گنجشک‌ها برای سرگرمی من به وجود آمده‌اند. بعدها یکی‌یکی همه چیز را ازم گرفتند. مایعی در رگ‌هام جاری بود که می‌گفت این مال شما نیست، راحت باشید. پسری که عاشق کبوترها و خرگوش‌ها بود، خودش را به درختی دار زد. چرا؟ مادر گفت بماند برای بعد. کاش تولد من هم می‌ماند برای بعد، به کجای دنیا بر می‌خورد؟
حسین میری
«ای حرمت قبله حاجات ما، نام تو تسبیح و مناجات ما.»
روژینا
آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر می‌شود و هیچ‌کاری هم نمی‌شود کرد. نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید. همین‌جوری دو تا نگاه در هم گره می‌خورد و آدم دیگر نمی‌تواند در بدن خودش زندگی کند، می‌خواهد پر بکشد.
روژینا
میرزاحسن گفت: «به چشم‌های این مردم نگاه کن، همه مرده‌اند.»
Naarvanam
«مرده‌اند، مردانی که ندانستند چرا زنده‌اند!»
Naarvanam
«سرزمین ما کجاست؟» «هر جا که آدم خوش است، خوش است.»
نیلوفر معتبر
میرزاحسن فریاد زد: «معلم‌های شهر را دستگیر می‌کنی؟ فردا بچه‌ها چه کنند؟» سروان خسروی گفت: «لازم نیست بروند مدرسه، مگر چی یاد می‌گیرند؟ فوقش می‌شوند مثل معلم‌هاشان، ما لازم نداریم.» میرزاحسن گفت: «با مردم در نیفت!» سروان خسروی سر اسبش را به پایین برگرداند: «همه این کارها را به خاطر مردم می‌کنیم.»
نیلوفر معتبر
جهان کوهی است وهم‌آلود که به هر صدایی پاسخ می‌دهد
نیلوفر معتبر
نازو گفت: «پروانه خوبی گیرت آمده، نوشا، قدرش را بدان.» و این حرف را جوری زد که معصوم هم بشنود. معصوم سر بلند کرد، با نگاهی مهرآمیز بهش گفت: «بال این پروانه چیده شده.» «الهی بمیرم. چرا؟» من توی دلم گفتم چه حرف‌ها! بال‌بال می‌زند روی این گل‌ها، و عاقبت چیزی را که می‌خواهد پیدا می‌کند، یا نمی‌کند. یا نه، مثل من پرپر می‌زند و هیچ به حساب نمی‌آید. امّا چرا هیچ کس نمی‌داند که پروانه‌ها شب کجا می‌خوابند، فقط بال بال زدنشان را می‌بینید؟ این پروانه شما شب‌ها بغل من می‌خوابد، بی‌آن‌که از عشق چیزی بداند. هروقت دلش خواست شیره کپک‌زده مرا می‌مکد، بعد خسته و بیهوش پشتش را می‌کند به من و می‌خوابد. خدا نصیبتان کند.
نیلوفر معتبر
پدر گفت: «تصمیم گرفتی؟» «هنوز مرددم.» «شک کن دخترم، شک اساس ایمان است.»
pegah
هرکس که باشد همیشه دلش می‌خواهد یک زن در زندگیش باشد که مدام بهش رسیدگی کند و مراقبش باشد. می‌گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده، امّا پشت سر هیچ زنی، هرگز مردی نیست.
zohreh
شاید به خاطر خود عشق باشد که عشاق به هم نمی‌رسند، و یا اگر برسند، زمانه بینشان جدایی می‌اندازد و چنان پرتشان می‌کند که از این‌سر و آن‌سر عالم بیفتند بیرون.
zohreh
«شما خیلی شادابید، همیشه جوان و شادابید.» چه حرف‌ها! خبر از دل آدم که ندارند، نمی‌دانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است. پوسته ظاهری چه اهمیت دارد؟ درونم ویرانه است، خانه‌ای پر از درخت که سقف اتاق‌هاش ریخته است، تنها یک دیوار مانده، با دری که باد در آن زوزه می‌کشد.
zohreh
دانستم که این هم باید از حقه‌بازی‌های امثال رزم‌آرا باشد که حرف‌های خودشان را از قول بزرگان نقل می‌کنند،
کاربر ۲۹۷۷۰۴۱
هر که گناهش بیش‌تر، نعشش سنگین‌تر!»
روژینا
هر جنگی به خاطر صلح درمی‌گیرد، و هر صلحی مقدمه‌ای است برای جنگ.
کاربر طاقچه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۵۷,۰۰۰
۴۰%
تومان