بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سال بلوا | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

بریده‌هایی از کتاب سال بلوا

نویسنده:عباس معروفی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۷۷ رأی
۳٫۹
(۱۷۷)
مادر سرش را اصلا بلند نکرد، آهسته گفت: «صاحب اختیارید، امّا من توی این دنیا همین یک دختر را دارم.» مکثی کرد و ادامه داد: «و خوب، هنوز بچه است.» «واه! من به سن و سال او سه‌تا شکم زاییده بودم، چه حرفی؟» چه حرفی؟ هیچ آدمی آدم دیگری نیست. عمرباخته‌ها، عاشق عمر دیگران می‌شوند، همان‌جور که خودشان قربانی شده‌اند، دیگران را هم نابود می‌کنند، با حرف‌های قشنگ، وعده‌های فریبنده، سلیقه‌های یکنواخت، زبان‌بازی، زبان‌بازی و همه‌اش دروغ، ظاهر دروغ، خوشگلی‌های دروغ
نیلوفر معتبر
«تو یک افسر قدکوتاه پیدا کن که سربازهای قدبلند انتخاب کند.»
کاربر ۱۱۸۰۸۱۰
«این‌ها مال ظلم است، آه مظلوم خورشید را می‌کشد.»
روژینا
و آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر می‌شود و هیچ‌کاری هم نمی‌شود کرد. نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید. همین‌جوری دو تا نگاه در هم گره می‌خورد و آدم دیگر نمی‌تواند در بدن خودش زندگی کند، می‌خواهد پر بکشد.
نیلوفر معتبر
نمی‌دانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است.
کاربر ۲۱۸۲۰۸۳
خبر از دل آدم که ندارند، نمی‌دانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است. پوسته ظاهری چه اهمیت دارد؟ درونم ویرانه است، خانه‌ای پر از درخت که سقف اتاق‌هاش ریخته است، تنها یک دیوار مانده، با دری که باد در آن زوزه می‌کشد. یا نه، چناری است که پیرمردی در آن کفش نیمدار دیگران را تعمیر می‌کند، گیرم شاخ و برگی هم داشته باشد.
روژینا
خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند، مثل سوزن می‌شود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی پیداش نمی‌کنی، فرش را وجب به وجب دست می‌مالی، امّا نیست. فکر می‌کنی خوب، حتمآ یک جایی گذاشته‌ام که حالا یادم نیست، بعد بی‌آن‌که یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی می‌کشی و می‌نشینی.
روژینا
«هرچه می‌کنی به خودت می‌کنی.»
روژینا
«نخیر، اصلا این طور نیست. مردم از هرج و مرج خسته شده‌اند، اعتراض می‌کنند و نمی‌شود جلو خشم مردم را گرفت. حریف معلم‌ها که نمی‌شوند، کتابخانه‌شان را آتش می‌زنند، شاید بدتر هم شد، ما که نمی‌توانیم جلو مردم را بگیریم، می‌توانیم؟» میرزاحسن در حالی که از شدت عصبانیت سرخ شده بود و می‌لرزید، داد زد: «این بازی‌ها دیگر کهنه شده، آقا!» سروان خسروی گفت: «حالا مگر چی شده؟ چهار تا کتاب سوخته.» «حق ندارید ریشه دلخوشی‌های مردم را بخشکانید.»
نیلوفر معتبر
«ببین پسرجان، پیش از این‌که حرفی بزنی، یا اقدامی از قبیل ساختن دار به سرت بزند، یک بار تاریخ این سرزمین را بخوان، امثال تو خیلی آمده و رفته‌اند. با مردم درنیفت.»
نیلوفر معتبر

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۵۷,۰۰۰
۴۰%
تومان