بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سال بلوا | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سال بلوا

بریده‌هایی از کتاب سال بلوا

نویسنده:عباس معروفی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۲۰۹ رأی
۳٫۸
(۲۰۹)
«چرا فرار می‌کنی؟» «می‌ترسم.» «از من؟» «نه، از عشق.» «مرد که نباید بترسد.» «برای خودم نه، برای تو.» «غصه مرا نخور.»
Naarvanam
مگر نمی‌شود آدم سال‌های بعد را به یاد بیاورد و برای خودش گریه کند؟
Naarvanam
«من یک عمر انتظار تولدت را کشیدم، یک عمر با شوق بزرگت کردم، چه آرزوهایی برات داشتم، مسیر زندگی تو باید عوض می‌شد، یکی را در چاه می‌اندازند، سر از تخت شاهی در می‌آورد، یکی در حاشیه تخت شاهی در یک قدمی سعادت به این روز می‌افتد که ما افتاده‌ایم. حالا که چشم‌هام نمی‌بیند و از کار افتاده‌ام...»
Naarvanam
عمرباخته‌ها، عاشق عمر دیگران می‌شوند، همان‌جور که خودشان قربانی شده‌اند، دیگران را هم نابود می‌کنند،
Naarvanam
و کاش همه جا با هم فرو می‌رفت و آن تاریکی ابدی می‌آمد، کاش می‌شد با یک باران تند همه کثافت‌ها را شست و برد در عمق زمین، حتمآ بعداز طلوع آفتاب همه چیز پاکیزه و براق می‌شود.
Naarvanam
ای خدایی که هرچه دست‌نیافتنی‌تر، خداتر!
Naarvanam
همه‌اش به این فکر کردم که چرا این جور شد؟ من چرا مثل خروس جنگی‌ام؟ چرا این قدر زن‌ها بدبختند که همیشه باید انتظار بکشند؟ چطور یک ازدواج پا می‌گیرد، و این مردها چقدر خودخواهند، انگار می‌خواهند جنس بنجلی را بخرند، هی نگاه می‌کنند و پا پس می‌کشند.
Naarvanam
اگر حسینا به جای او بود می‌گفتم یادتان هست دست‌های شما را شستم؟ و او جواب می‌داد من که از دنیا دست شسته‌ام.
Naarvanam
و سال‌ها بعد فهمیدم که مردها همه‌شان بچه‌اند، امّا بعضی‌ها ادای آدم بزرگ‌ها را درمی‌آورند و نمی‌شود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ می‌گویند.
Naarvanam
گفت: «آدم همیشه باید به قدر کافی پول همراهش باشد، به‌خصوص یک دختر جوان. شاید در راه دستت خورد و کوزه کسی را شکستی.»
Naarvanam
حتا یک نفر را نداشتم که باهاش درددل کنم و از حسینا براش حرف بزنم. کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم، می‌فهمی؟ می‌دانی عشق یعنی چی؟ خیال نمی‌کنم بفهمی. هیچ کس نمی‌داند من چه حالی دارم، هیچ کس. دلم از تنهایی می‌پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می‌شد. آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید، غم‌انگیز نیست؟
Naarvanam
«هیچ کس حاضر نمی‌شده دار را بسازد. ابراهیم نجار زردنبو هم خودش را زده بوده به مریضی. زنش گفته شوهرم شب گز شده، از دیشب تا به‌حال تب و لرزش قطع نمی‌شود. به مالاریا می‌گوید شب گز. راه افتاده تو کوچه‌ها دنبال گه سگ می‌گشته بلکه مداواش کند. ای خاک بر سر ملتی که گه سگ دواشان باشد!»
Naarvanam
به همین سادگی زندگی از دست‌های من می‌گریخت.
Naarvanam
«نخیر، اهل یزد است که ما این‌جا پیداش کرده‌ایم. جواهر است، لنگه‌اش در دنیا پیدا نمی‌شود. چند سال پیش به این شهر آمد و قسمت ما شد.
Naarvanam
مگس‌های بی‌جان آخر فصل را توی هوا می‌گرفت و می‌برد بیرون، ولشان می‌کرد. گفتم: «چرا نمی‌کشیشان، این همه به خودت زحمت می‌دهی؟» «خوشیمان را به رنج دیگران نمی‌خریم.»
Naarvanam
گفتم ای وای مگر می‌شود آدم بیخود و بی‌جهت اسیر دو تا چشم بشود؟
Naarvanam
خورشید هنوز ندمیده بود، صدای خروس‌ها و دختری که گریه می‌کرد از دور می‌آمد، و من از آن روز آن قدر دور شدم که حالا احساس می‌کردم آن دختری که صدای گریه‌اش می‌آمد، خودم بوده‌ام. مگر نمی‌شود آدم صدای گریه خودش را چهار سال پیش شنیده باشد؟
Naarvanam
به خانه که برگشتیم، همان شبانه مادر اسپند دود کرد و هی صلوات فرستاد، گفت: «چشم و نظر آهن را کج می‌کند، چه رسد به آدم.»
Naarvanam
توی دلم گفتم زن‌هایی که می‌دانند خوشگلند، با زن‌هایی که نمی‌دانند خوشگلند چه فرقی دارند؟ اصلا خوشگلی یعنی چی؟ یعنی این که چشم آدم کسی را مثل سگ بگیرد و همیشه به یادش باشد.
Naarvanam
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت می‌کشند گریه کردم، دخترهایی که بعدها از خود متنفر می‌شوند و مثل یک درخت توخالی، پوسته‌ای بیش نیستند، و عاقبت به روزی می‌افتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمی‌دانند چرا زنده‌اند.
Naarvanam

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

حجم

۲۳۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۳۴۲ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۵۷,۰۰۰
۴۰%
تومان