. با همه از در مشورت درا، ولی نظر نهایی خود را بروز نده!
خنیاگر
گوشهایی که از گوشت و خونند[ و در جهان میرا میزیند ]محمل شنیدن رازهای جهان مردگان[ نامیرا ]نیستند.
امیر
هملت: اینک... جادوانهترین هنگام شب است. آن لحظهای که صحن معابد و گورستانها، دهان به خمیازه از هم گشودهاند و دوزخ، دم تبآلودهی مسریش را بر جهان سرایت میدهد
کاربر ۳۷۶۱۱۸۴
آه...! ای قلب!... مهری که در سرشت خویش داری، فراموش نکن!... مگذار که هرگز روان «نرون» در عزم راسخت خللی ایجاد کند[ تا دست به خون مادرت بیآلایی ]. باشد
کاربر ۳۷۶۱۱۸۴
ما همهی آفریدههای دیگر را پروار میکنیم تا ما را چاق کنند، و آنگاه خود را میپروریم تا کرمها را فربه سازیم
سکوت
یقین، در پی باورت میروی
که هر چه بکاری، همان بدروی
در اندیشهات هر چه باشد، شود
سکوت
چیست که بتواند مرا بترساند؟[ ترس از مرگ؟ هرگز ]من پشیزی این زندگی را بها نمیگذارم. روح من از مرگ چه باک بایدش باشد؟[ مگر نمیبینی؟ ]که آن روان رونده،[ هنوز پس از مرگ ]زنده است!...
pegah farhang mehr
اف بر این هستی ناهست. تف بر این باغک هرزهروی، که دانههای خاشاک برکشیدهی فروقامت، سرتاسرش را درکشیده، تا زشتی همه جا پراکنده گشته و پلشتی، هر سویی آکنده گردد و کار به اینجا کشد!...
pegah farhang mehr
هر آنچه که امروز جان دارد، باید روزی جان بسپارد و از زندگی به جاودانگی، ره بگذارد.
امیر
هملت: خب!... پس برای شما دیگر حکم زندان را ندارد. زیرا هیچ چیزی، خوب و بد نیست مگر[ ذهن و ]اندیشهی ما[ در نظرمان ]آن را چنان بیافریند. برای من، اینجا زندان است.
روزنکرنتس: پس بلندپروازی و جاهطلبی شماست که دانمارک را به زندان شبیه کرده.[ و به شما میگوید: آسمان ]اینجا، برای[ پرواز ]اندیشهتان محدود و کوچک است.
نسیم