بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هملت | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هملت

بریده‌هایی از کتاب هملت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۷۶ رأی
۳٫۸
(۷۶)
یقین، در پی باورت می‌روی که هر چه بکاری، همان بدروی در اندیشه‌ات هر چه باشد، شود
سکوت
چیست که بتواند مرا بترساند؟[ ترس از مرگ؟ هرگز ]من پشیزی این زندگی را بها نمی‌گذارم. روح من از مرگ چه باک بایدش باشد؟[ مگر نمی‌بینی؟ ]که آن روان رونده،[ هنوز پس از مرگ ]زنده است!...
pegah farhang mehr
و مرگ پدرت، نخستین مرگ نبود. از قابیل ـ آن نخستین انسان که مرد ـ تا اینک، هماره خرد فریاد برآورده: «چنین است[ و جز این نیست ].»
pegah farhang mehr
انسان می‌تواند همچنان لبخند زنان، لبخند زنان و لبخند زنان، پست‌سرشت باشد.
امیر
پست فطرت اگر با فرشته‌ای رخشنده، زناشویی کرده و در بستری بهشتی بخوابد، باز هم[ طبع تنوع‌طلبش ]خسته خواهد شد و در کثافت و فضولات، پی طعمه خواهد گشت
m.mah
. با همه از در مشورت درا، ولی نظر نهایی خود را بروز نده!
خنیاگر
آه...! ای قلب!... مهری که در سرشت خویش داری، فراموش نکن!... مگذار که هرگز روان «نرون» در عزم راسخت خللی ایجاد کند[ تا دست به خون مادرت بیآلایی ]. باشد
کاربر ۳۷۶۱۱۸۴
هملت: هر انسان می‌تواند با کرمی که شاهی را خورده است، ماهی بگیرد. و باز آن ماهی که کرم را خورده است، خود، بخورد. کلادیوس‌شاه: منظورت از این سخن چیست؟ هملت: هیچ. فقط می‌خواستم به شما نشان دهم که یک شاه، چگونه می‌تواند از آغاز تا انتهای روده‌ی یک گدا، پیشرفت کند!
Saeed
اف بر این هستی ناهست. تف بر این باغک هرزه‌روی، که دانه‌های خاشاک برکشیده‌ی فروقامت، سرتاسرش را درکشیده، تا زشتی همه جا پراکنده گشته و پلشتی، هر سویی آکنده گردد و کار به اینجا کشد!...
pegah farhang mehr
گوش‌هایی که از گوشت و خونند[ و در جهان میرا می‌زیند ]محمل شنیدن رازهای جهان مردگان[ نامیرا ]نیستند.
امیر
هملت: خب!... پس برای شما دیگر حکم زندان را ندارد. زیرا هیچ چیزی، خوب و بد نیست مگر[ ذهن و ]اندیشه‌ی ما[ در نظرمان ]آن را چنان بیافریند. برای من، اینجا زندان است. روزن‌کرنتس: پس بلندپروازی و جاه‌طلبی شما‌ست که دانمارک را به زندان شبیه کرده.[ و به شما می‌گوید: آسمان ]اینجا، برای[ پرواز ]اندیشه‌تان محدود و کوچک است.
نسیم
هملت: «ماندن» یا «نماندن» ... چالش این است: آیا خرد، شکوهمند و آزادوارتر می‌داند که با فرار از زخمه‌های سنگ‌بار و خدنگ روزگار ستمکار، رنج دید و دم در کشید؟ یا با پندار پیروزی و پایان کار، برای کارزار، رو در روی امواج آزار و رنجش‌هایی که بدان دچار است، تیغ برکشید؟ مردن، خفتن، دیگر هیچ. و توگویی که با خوابمان، درد عاطفه‌ی قلب و هزاران ضربه‌ی هراسناک ناگهان جهان، که کالبد آدمیان وارثان آن است، را پایان می‌دهیم.
Meysam+Darvish
شکارچی‌ها را که دیده‌اید؟ خلاف جهت باد دام می‌گسترند و خود در مسیر باد می‌ایستند تا بویشان به مشام شکار برسد. آنگاه صید بی‌چاره بر خلاف باد خواهد دوید و در دام صیّاد خواهد افتاد. ]بین خودمان بماند، شما چرا در مسیر باد ایستاده‌اید؟ می‌خواهید به دامم بیاندازید؟
mahdieh.sarihi
با خودت رو راست باش.[ زمانی که با خود درستکار بودی ]در نتیجه با دیگران هم دغل‌بازی نمی‌کنی. چون یقین بدان: بعد از شب، روز فراخواهد رسید[ و تشت دغل‌کاری‌ات آخر از بام خواهد افتاد ].
awimis
هشیار باش که ترسو، همیشه ایمن از گزند می‌ماند. زیرا اگر هیچ آسیبی، جوانی‌ات را تهدید نکند، همین که جوان و مغرور باشی، خودش برای گمراهی کفایت است.
awimis
آری، بانو!... هر آنچه که امروز جان دارد، لاجرم روزی جان می‌سپارد. سرشت زندگی، مرگ است.
awimis
روزگار پوچ و چاپلوس‌پرور، شیفته‌ی این پرنده‌ها‌ست و دیگرانی که از قماش اویند. آنها کاری ندارند جز به رنگ جماعت درآمدن و تظاهر به آداب‌دانی کردن و جمع‌آوری پس‌مانده‌های ابلهانه‌ی معتقداتی که سال‌ها‌ست گندیده.
m.mah
آن شاه که مرد و تن به خاکش پیوست در سوز زمستان، گل او، روزنه بست اسکندر اگر جمله جهانی بگرفت اکنونش بین!... کاه‌گل دیوار است...
m.mah
اخگرهای عشق در گذر ایّام، فروکاهیده می‌شوند.
m.mah
شاه فربه شما و گدای باریک‌اندامتان دو خوردنی مختلف بیشتر نیستند. دو پیش‌دستی خوراک، ولی بر سر یک میز.
m.mah

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۲۳,۵۰۰
۵۰%
تومان