بریده‌هایی از کتاب برای این لحظه متشکرم

هر زنی به نگاه مردی که دوستش دارد نیازمند است.

احساس می‌کنم مراسم تدفین زندگی‌ام، نه به‌عنوان دختری جوان بلکه به‌عنوان زنی آزاد است

حتی اگر در جای خوبی هم به‌دنیا نیامده‌اید، نباید از تلاش دست بکشید

هرکس چیزی را می‌بیند که کاملاً دوست دارد ببیند.

برای این لحظه متشکرم اما برای اولاند تنها یک کتاب نیست؛ بلکه ممکن است مُهر پایانی باشد بر ریاست‌جمهوری او بر کشور خروس‌ها.

حتی آن‌ها هم مرا قانونی نمی‌دانستند. با این حال من و فرانسوا رسماً پنج سال ‌‌و در واقع هفت سال‌ است که با هم هستیم و هنوز جایگاهم را در کنارش نمی‌دانم.

باید به نبردهای بزرگ دست زد تا پیروز‌ی‌های بزرگ نیز به دست آید.

در زمینۀ پستی، مردان بی‌وفا همه شبیه همدیگر هستند و مردان قدرتمند پست‌تر هستند.

فقط می‌خواستم به همان اندازه‌ای که دوست داشته‌ام، دوست داشته شوم.

همۀ این فداکاری‌ها را انجام دادم تا در یک لحظه و با هجده کلمه، مثل یک دستمال کاغذی کثیف دور انداخته شوم؟ آیا انتخابم درست بود؟ همۀ این پرسش‌ها در حالی به ذهنم هجوم آورده‌اند که می‌خواهم، مثل قدیم‌ها بروم در شهر قدم بزنم و فکر کنم

وقتی ضربه‌‌ای به اندازۀ کافی آسیب نرسانده باشد ضربۀ دیگری لازم است. رفت و برگشت. دو کشیده. یکی به یک معنا و دیگری به معنایی متضاد اولی. هنوز از ضربۀ اول قد علم نکرده‌ای، که باید دومین یورش را تاب بیاوری.

هیچ‌کس نمی‌تواند رابطۀ خصوصی فرانسوا و رویال را انکار کند. من هم نمی‌خواهم. آن‌ها از زندگی مشترکشان چهار فرزند دارند و هیچ‌چیز باارزش‌تر از این نیست

«سکوت کسی که دوستش داریم، جنایتی بی‌سروصدا است. »