بریده‌هایی از کتاب دوران بی مهری

"درسته این قلب تو بدن منه، ولی هر وقت باهاش جروبحث می‌کنم، طرف تو رو می‌گیره!

"اشتباهی که بیش از یک بار تکرار بشه، تصمیمه!

زخم حرف کسی که دوسش داری، هیچ‌وقت خوب نمی‌شه.

تا وقتی بارون میباره، ریشهٔ هیچ خاطره‌ای خشک نمی‌شه!

همیشه آدم‌هایی که خوب بلدن دلداری بدن، عین همون درد رو کشیدن

گاهی نه دفعهٔ بعدی وجود داره، نه شانس دومی، نه وقت اضافه‌ای!... گاهی یا الانه یا هیچ‌وقت!

گاهی نه دفعهٔ بعدی وجود داره، نه شانس دومی، نه وقت اضافه‌ای!... گاهی یا الانه یا هیچ‌وقت!

دکتر می‌گفت وقتی دو تا آدم ضعیف به هم می‌رسند، اونی که مهربون‌تر و عاشق‌تره، زودتر ادای آدم‌های قوی رو درمیاره تا امید بده و ایمان... من قوی‌تر بودم! من... می‌خواستم قوی‌تر باشم!

قربون خدا برم که به فرشته‌هاش گفت هر چی این خواست نشه!

این همه واسه ما دعا می‌کنه، پس چرا حال همه‌مون بده!

ـ راحتی زیاد ناراحتی میاره...

من هیچ‌ام، و تو در تمام هیچ من... همه‌ای!

همیشه آدم‌هایی که خوب بلدن دلداری بدن، عین همون درد رو کشیدن.

"کاش می‌شد بی‌عذاب وجدان تو دو وجب فاصله گردن تا شونه‌ات زندگی کنم!"

انتظار آدما رو خسته می‌کنه، این‌که برای رسیدن به خواستت صبر کنی اولش قشنگه ولی این انتظار بیش از حد روحتو خسته می‌کنه... روحت خسته می‌شه و قوت و جونی دیگه سر زانوهات نمی‌مونه و یک کلام، می‌میری!

از یه جایی به بعد دیگه آدم حالش خوب نمی‌شه، فقط گاهی یه جاهایی یادش میره که حالش خوب نیست،

آدمیزاد به اندازهٔ تمام منم منم‌هایی که داره، هیچی نیست! بی‌خیال پسر...

گر یه روزی توی زندگیتون کسی بود که فقط با یه نگاه ساده‌اش آرامش داشتید و دردهاتون التیام پیدا کرد، بدونید دیگه توی زندگیتون تکرار نمی‌شه... حالا بگردید و خوب نگاه کنید... قرص آرام‌بخش داری؟

خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز خنده هی ببندد در دیگری... هی در بعدی هی اون یکی در، حتی پنجره‌ها!

زنم هر بار نصف شب بیدارم می‌کنه، با وحشت ازم میپرسه چرا دخترمون داره گریه می‌کنه؟ منم می‌ترسم بهش بگم پارسال هم خودش هم دخترمون تو تصادف کشته شدن...

فقط بذار زندگی کنم، از امشب تا هر وقت که زنده هستی، دعا کن برام، دعا کن که بری، از مغزم، از زندگیم، از دلم... دلم... دلم! انگشت‌های دستشو گرفتم و نگه داشتم: ـ بومرنگ نیست که بره و برگرده، دله! میره دیگه برنمی‌گرده‌ها!

زندگی همینه دیگه، از چیزایی که می‌ترسی، فرار می‌کنی ولی می‌بینی نیم ساعته سر کوچه منتظرت تسبیح می‌چرخونن...

ـ من اون‌قدر دوست دارم که حواسم نیست تو دوستم نداری!

من هیچ‌ام، و تو در تمام هیچ من... همه‌ای!

آدم باید بتونه از هر چیزی دل بکنه، حتی خودش!

امان از دلم که بی‌امان می‌لرزید!

من هیچ‌ام، و تو در تمام هیچ من... همه‌ای!

هر جا تو زندگیت به سوالی رسیدی که جوابی براش نداشتی، بدون فرمون دست دلت بوده!

"درسته این قلب تو بدن منه، ولی هر وقت باهاش جروبحث می‌کنم، طرف تو رو می‌گیره!

ـ توام هنوز منو نبخشیدی، فقط داری کوتاه میای چون چاره‌ای نداری!