بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عامه پسند | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عامه پسند

بریده‌هایی از کتاب عامه پسند

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۳از ۱۳۹ رأی
۳٫۳
(۱۳۹)
آن‌قدر پول وجود نداشت که به همه برسد. هیچ‌وقت هم وجود نداشته. نمی‌دانستم با این مسئله باید چه کرد.
Astronaut
بعضی وقت‌ها بخشندگی می‌کردم و بعضی وقت‌ها نه. بستگی داشت از کدام دنده بلند شوم. شاید. کی می‌داند؟
Astronaut
خیلی چیزها هست که آدم را غمگین می‌کند. مثلاً تصور این‌که فقرا با این کله‌ها سوپ درست می‌کنند.
Astronaut
احساس گنگی به من می‌گفت که سرم تا گردن کلاه رفته.
Astronaut
این درست زمانی است که می‌فهمی پیر شدی، وقتی که می‌نشینی و در شگفتی که همه‌چیز کجا رفت.
Astronaut
ماجرای این شمارهٔ نُه چه بود؟ به نظر خطرناک می‌رسید. ولی همیشه بیشتر اعداد باعث نگرانی‌ام می‌شدند. من فقط سه و هفت و هشت و ترکیبات‌شان را دوست داشتم.
Astronaut
البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئهٔ شومی بود. اگر قادر بودی شب‌ها در رخت‌خواب خودت بخوابی خودش پیروزی باارزشی بود بر قدرت‌ها.
Astronaut
ما نمی‌خوایم روی زمین شما سکونت کنیم.» «چی وحشتناکه جینی؟» «زمین، دود، جنایت، هوای مسموم، آب مسموم، غذای مسموم، نفرت، نومیدی. همه‌چیز. تنها چیز زیبای زمین حیواناتشن که اون‌ها هم دارن قتل‌عام می‌شن. همه‌شون به‌زودی نابود می‌شن، به‌جز موش‌های دست‌آموز و اسب‌های مسابقه. خیلی ناراحت‌کننده‌ست، تعجب نداره که تو این‌قدر مشروب می‌خوری.» «آره جینی. سلاح‌های اتمی رو هم فراموش نکن.»
Astronaut
بیشتر آدم‌های دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند. هیچ شانسی نداشتم. انتخابی نداشتم. فقط ادامه بده و منتظر پایان باش.
Astronaut
من باید یک فیلسوف بزرگ می‌شدم. آن وقت به همه می‌گفتم که ما چه‌قدر ابله‌ایم. ول می‌گردیم و هوا را توی ریه‌مان می‌فرستیم و بیرون می‌دهیم. لعنتی، داشتم افسرده می‌شدم.
Astronaut
هنوز نمرده بودم، ولی داشتم به‌سرعت می‌گندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟ همه‌مان مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دل‌مان هم خوش بود که زنده‌ایم. مثلاً به کریسمس فکر کنید. آره، این کریسمس لعنتی را از این‌جا ببرید! کسی که کریسمس را راه انداخته برای بقیه خرحمالی مفت نکرده. همهٔ ما باید بیشتر آت‌وآشغال‌مان را دور بریزیم تا بفهمیم که کجاییم. نه، نه این‌که ببینیم کجاییم، بلکه ببینیم کجا نیستیم. هر چه بیشتر خرت‌وپرت دور بریزی، بهتر می‌بینی. چیزها وقتی برعکس حرکت می‌کنند راه را درست می‌روند.
Astronaut
روز بعد رفتم به مؤسسهٔ کفن‌ودفن بندرگاه نقره‌ای تا ببینم اوضاع از چه قرار است. عجب کاروکاسبیِ خوبی، کسادی ندارد.
Astronaut
همهٔ ما بی‌پول زندگی می‌کردیم و بی‌پول هم می‌مُردیم. بازیِ ما فرسایشی است.
Astronaut
زمانی که منتظرش نشسته بودم چهارتا مگس کشتم. لعنتی، مرگ همه‌جا حاضر بود. انسان، پرنده، چرنده، خزنده، جونده، حشرات، ماهی‌ها، هیچ‌کدام شانسی ندارند. از حالا آخر بازی معلوم است. نمی‌دانستم چه‌کارش کنم. افسرده شدم.
Astronaut
مگس هنوز داشت روی میز راه می‌رفت. مجلهٔ اخبار اسب‌دوانی را لوله کردم و محکم کوبیدم روی میز. مگس دررفت. روز من نبود. هفتهٔ من، ماه من، سال من، زندگی من. لعنتی.
Astronaut
خوبیِ مستی این است که آدم هیچ‌وقت یبس نمی‌شود. بعضی وقت‌ها یاد کبدم می‌افتم. ولی کبدم هیچ‌وقت حرف نمی‌زد. نمی‌گفت «بس کن، داری منو می‌کشی. من هم دارم تو رو می‌کشم!» اگر کبدهای‌مان سخنگو بودند دیگر انجمن الکلی‌های ناشناس لازم نداشتیم.
Astronaut
کم‌کم داشت وحشت برم می‌داشت. چه مرگم بود؟ داشت از این خانم خوشم می‌آمد؟ محتویات شکمش که با بقیه فرقی نداشت. توی سوراخ دماغ‌هاش هم پُر از مو بود. توی گوش‌هاش هم پُر از چربی و کثافت بود.
Astronaut

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۵۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۵۲,۵۰۰
۲۶,۲۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۹
۱۰
صفحه بعد