بریدههایی از کتاب مردی به نام اُوه
نویسنده:فردریک بکمن
مترجم:علیاکبر قارینیت
انتشارات:انتشارات نسل نواندیش
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۱از ۵۹ رأی
۴٫۱
(۵۹)
گفت در دنیا بیشتر از همهچیز کتابها را دوست دارد.
mina3062
هنگام سقوط، مغز سریعتر کار میکند. مانند اندیشیدن به هزاران فکر در مدت کسری از ثانیه
mina3062
آن روزها مردم همه تقریباً سیویکساله بودند و شلوارهای چسبان میپوشیدند و دیگر قهوهٔ معمولی نمیخوردند. همچنین نمیخواستند مسئولیت قبول کنند. مردانی بودند با ریشبزی که دائم شغلشان را عوض میکردند. همسرشان را طلاق میدادند و زن دیگری میگرفتند یا مدل ماشینهایشان را تغییر میدادند. هروقت هم دلشان میخواست این کارها را تکرار میکردند.
mina3062
آدمها بهندرت به اشتباه خود اعتراف میکنند، مخصوصاً اگر این اشتباه را خیلی وقت پیش مرتکب شده باشند.
mahsa.khalafvand
«... وقتی تو شروع به سرک کشیدن تو گذشتهٔ کسی میکنی... معمولاً به چیزی میرسی که آنها برای خودشان محرمانه نگه داشتهاند.»
mahsa.khalafvand
«... وقتی تو شروع به سرک کشیدن تو گذشتهٔ کسی میکنی... معمولاً به چیزی میرسی که آنها برای خودشان محرمانه نگه داشتهاند.»
mahsa.khalafvand
شش ماه از زمان فوت همسرش میگذشت. اُوِه هنوز روزی دو بار توی خانهاش میچرخد و رادیاتورها را بازرسی میکند تا مبادا زنش مخفیانه درجهٔ آنها را بالا برده باشد.
K HZN 🍃🌸
مردم نمیدانستند چه جوری قهوهشان را اینطوری درست کنند. درست مثل این روزها که هیچکس نمیتواند با خودکار بنویسد.
یاسِنرگس(Yasna)
مرگ چیز عجیبی است. مردم چنان غرق زندگیشان میشوند که انگار مرگ وجود ندارد، درصورتیکه خود مرگ اغلب یکی از انگیزههای بزرگ زندگی است. برعکس بعضی از ما گاهی اوقات آنقدر سایهٔ سنگین مرگ را روی سرمان احساس میکنیم که با سرسختی و خشم بیشتر به زندگی میچسبیم. بعضیها هم نیاز به حضور مداوم مرگ دارند تا مفهوم متضادش را بهخوبی درک کنند. افراد دیگری هم هستند که آنقدر فکرشان مشغول مرگ است که مدتها قبل از آنکه نوبتشان برسد در اتاق انتظار به انتظارش مینشینند. همهٔ ما از مرگ میترسیم، ولی بیشتر از این میترسیم که این بلا سر دیگران بیاید نه خود ما. بزرگترین ترس از مرگ این است که سراغ ما نیاید و ما را در این دنیا تنها بگذارد.
حسن
سونجا همیشه میگفت: «دوست داشتن یک نفر مانند نقلمکان کردن به یک خانهٔ جدید است. اول عاشق تمام چیزهای جدید میشوی. هرروز صبح با تعجب از خود میپرسی آیا واقعاً تمام اینها به تو تعلق دارد، انگار میترسی که کسی ناگهان از در وارد شود و بگوید که اشتباه وحشتناکی رخ داده و تو نباید در این مکان زیبا زندگی کنی. بعد از گذشت چندین سال دیوارها خراب و کمدهای چوبیاش فرسوده میشوند و تو عاشق آن خانه میشوی، آنهم نه به خاطر محاسنش، بلکه بیشتر به خاطر معایبش. تمام گوشهکنارهایش را میشناسی. میدانی وقتی در هوای سرد بیرون میروی، چه کار کنی که کلید در قفل گیر نکند. میدانی وقتی راه میروی، کدام پارکت صدا میدهد و یا اینکه در کمدها را چطور باید باز کنی تا صدا ندهند. اینها اسرار کوچکی هستند که باعث میشوند دلبستهٔ خانهات بشوی.»
حسن
حجم
۳۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۱ صفحه
حجم
۳۴۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۱ صفحه
قیمت:
۷۹,۹۰۰
۳۹,۹۵۰۵۰%
تومان