بریدههایی از کتاب من ملاله هستم
نویسنده:کریستینا لمب، ملاله یوسف زی
مترجم:هانیه چوپانی
انتشارات:کتاب کوله پشتی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۹از ۷۲ رأی
۳٫۹
(۷۲)
کبوترهای باغ را نکش، اگر یکی را بکشی کبوترهای دیگر نخواهند آمد.
Fatemah Moshref
هنگامی که ندای حقیقت از منارهها بلند میشود،
بودا لبخند میزند،
و زنجیره شکسته تاریخ دوباره پیوند میخورد.
Fatemah Moshref
طالبان شاید میتوانست مداد و کتاب را از ما بگیرد ولی امکان نداشت که ذهن ما را از اندیشیدن باز دارد.
شراره
ما همیشه در خیابان یا روی بام کریکت باز میکردیم ولی میدانستم که وقتی بزرگتر شویم دخترها باید در خانه بمانند و بیرون نیایند. دختران باید برای پدر و برادران خود آشپزی کنند و به آنان غذا بدهند. در حالی که پسران و مردان به راحتی و بدون دردسر میتوانند در خیابانها گردش کنند و من نمیتوانستم بدون یک مرد از خانواده خود ـ حتی اگر یک پسر پنج ساله باشد ـ بیرون بروم.
این برای ما نوعی عرف و سنت بود.
ولی در کودکی تصمیم گرفتم که دچار چنین سرنوشتی نشوم. پدرم همیشه میگفت: «ملاله مانند پرندهای آزاد خواهد بود.»
امیرعلی
نام مادرم «طر پیکای» به معنی «گیسوان مشکی» است گرچه موهای او قهوهای بلوطی است.
امیرعلی
. پدرم شعری به نام «عتیقههای بتکره» نوشته است و بسیار زیبا بیان میکند که چگونه مسجد و معبد میتوانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند. او مینویسد:
«هنگامی که ندای حقیقت از منارهها بلند میشود،
بودا لبخند میزند،
و زنجیره شکسته تاریخ دوباره پیوند میخورد.»
امیرعلی
. پدرم شعری به نام «عتیقههای بتکره» نوشته است و بسیار زیبا بیان میکند که چگونه مسجد و معبد میتوانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند. او مینویسد:
«هنگامی که ندای حقیقت از منارهها بلند میشود،
بودا لبخند میزند،
و زنجیره شکسته تاریخ دوباره پیوند میخورد.»
امیرعلی
اغلب مردان پشتون اینگونه رفتار نمیکنند و حتی با لحنی تمسخرآمیز درباره پدرم صحبت میکنند و میگویند: «حتی از زنش خواهش میکنه!»
._.
زنان سرگرم مشاغلیاند که ما در سوات حتی نمیتوانستیم آنها را تصور کنیم. آنان میتوانند پلیس و یا نیروی امنیتی باشند، شرکتهایی بزرگ را اداره میکنند و هرطور که خودشان بخواهند لباس میپوشند.
پریسا
دلم میخواست اینگونه باشد: «ای سرزمین من! خواه مردان در میدان جنگ پیروز شوند و خواه شکست بخورند زنان به پا میخیزند و برای کشور غرورآفرین خواهند بود.»
پریسا
«گاهی تصور میکنم که خونآشام بودن راحتتر از دختر بودن در سواته»
پریسا
جنون کشور ما را فرا گرفته بود. چگونه قاتلان را تحسین میکردند؟
پریسا
کشور ما دچار بحرانهای بسیاری بود ولی برای مقابله با آنها رهبران واقعی وجود نداشت.
پریسا
«پدر، من گیج شدهام. چرا سیاستمداران ما وظایفشونو درست انجام نمیدن؟ چرا نمیخوان که مردم ما زندگی امن و غذای کافی و برق داشته باشن؟»
پریسا
عدهای از مردم ادعا میکردند که این ویدئو ساختگی بوده است و برخی میگفتند شلاقزنی در ژانویه پیش از پیمان صلح رخ داده بود و اکنون برای یک خرابکاری عمدی منتشر شده است.
پریسا
دختر نوجوانی را که برقع سیاه و شلوار قرمز پوشیده بود روی صورت به زمین خوابانده بودند و مرد ریشویی که عمامهای سیاه بر سر داشت او را تازیانه میزد. دخترک در حالی که فریاد میزد و اشک از چشمانش جاری بود به زبان پشتو التماس میکرد: «خواهش میکنم نزنید!» ولی طالبان فریاد میزدند: «نگه داریدش. روی زمین بخوابونیدش.» هنگامی که وی را تازیانه میزدند برقع از رویش لغزید و آنان لحظهای دست از کار کشیدند تا دختر بیچاره را بپوشانند و سپس ادامه دادند. سیوچهار ضربه تازیانه به او زدند. جمعیت در آنجا گرد آمده بودند ولی کاری نمیکردند.
پریسا
در این کتاب گفته شده است: «وقتی چیزی را میخواهید تمام دنیا برای کمک به شما دست در دست هم میدهند تا به آن دست یابید.» گمان نمیکنم که پائولو کوئلیو تاکنون به دره ما آمده و سیاستمداران بیکفایتمان را دیده باشد.
پریسا
هنگام کودکی برقع را دوست داریم زیرا زیبا مینماید ولی وقتی مجبور شویم آن را بپوشیم این احساس دگرگون میشود.
پریسا
طالبان ما را چون عروسکی تحت سلطه خود در آورده بود و به مردم دستور میداد که چه لباسی بپوشند و چه کاری انجام دهند. من تصور میکردم که اگر خداوند میخواست ما این شکلی باشیم تمام انسانها را شبیه به هم خلق میکرد.
پریسا
پیروان فضلالله درست مانند پلیس ارشاد طالبان در افغانستان به دنبال مخالفان دستورات او در خیابانها گشت میزدند. آنان پلیس تردد داوطلبی به نام «نیروی ویژه شاهین» به راه انداختند. نیروی ویژه با سلاحهای خود در کامیونها نشسته و در خیابانها آمد و رفت میکردند.
پریسا
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰۳۰%
تومان