بریده‌هایی از کتاب جزء از کل

وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ‌ودندان نشان می‌دهند.

حالا هر کسی از هر جور نبرد مسلحانه‌ای برگرده اسمش قهرمانه. دوران گذشته باید دست‌کم یه کار شجاعانه موقع جنگ می‌کردی تا بهت بگن قهرمان ولی الان فقط باید اون اطراف آفتابی بشی.

نفع شخصی: ریشهٔ سقوط ما همین است و در اتاق هیئت‌مدیره و اتاق جنگ هم شروع نمی‌شود. در خانه آغاز می‌شود.

خائنانه‌ترین خیانت‌ها آن‌هایی هستند که وقتی یک جلیقهٔ نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ می‌گویی که احتمالاً اندازهٔ کسی که دارد غرق می‌شود نیست.

تا وقتی وحشت از زندگی‌ات رخت نبسته نمی‌فهمی ترس تا چه اندازه زمان‌بر است.

خیلی کم پیش می‌آید کسی به آدم پیشنهادی عملی و به‌دردبخور بدهد. معمولاً می‌گویند «نگران نباش.» یا «همه‌چیز درست می‌شه.»

تمام درخت‌های جلوش را قطع کرده بودند، چون وقتی پای تلسکوپ در میان باشد حتا یک برگ هم کهکشان را محو می‌کند.

حالا دیگر به‌نظر ایده‌ای احمقانه و فاجعه‌بار می‌آمد. وقتی تنهایی در سرم بود بیشتر دوستش داشتم. حالا که پایش به دنیا باز شده بود دیگر مسئول چیزی بودم که دیگر هیچ کنترلی رویش نداشتم.

رهایی در این است که شبیه دیوانه‌ها باشی.

نفرت از پول‌دارها از جانب کسانی که له‌له می‌زنند با آدم‌های منفورشان جا عوض کنند حکایت گوشت و گربه است.

«مردم همیشه بر کسی که برای زندگی‌اش الگوهای شخصی اختیار می‌کند خشم می‌گیرند؛ چون مَنِش خلاف عرفی که برمی‌گزیند باعث می‌شود مردم احساس خفت کنند، همانند موجودات عادی.»

یک شب زمستانی فهمیدم مردم شهر به طور غیررسمی بهم لقب اولین دیوانهٔ بی‌خانمان شهر را داده‌اند، به رغم این‌که هنوز خانه داشتم.

وقتی از دنیا کنار می‌کشی دنیا هم به همان اندازه از تو کنار می‌کشد.

وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ‌ودندان نشان می‌دهند.

در دورهٔ وحشتناکی از زمان که آدم‌ها چاره‌ای ندارند جز نفس کشیدن.

«یه چیزی بهت می‌گم مارتی، توی ابد آزادی هست.»

خیلی کم پیش می‌آید کسی به آدم پیشنهادی عملی و به‌دردبخور بدهد. معمولاً می‌گویند «نگران نباش.» یا «همه‌چیز درست می‌شه.» که نه‌تنها غیرکاربردی بلکه به شکل وحشتناکی زجرآور هستند، جوری که باید صبر کنی تا کسی که این حرف را به تو زده بیماری لاعلاجی بگیرد تا بتوانی با لذت تمام جملهٔ خودش را به خودش تحویل بدهی.

تمام درخت‌های جلوش را قطع کرده بودند، چون وقتی پای تلسکوپ در میان باشد حتا یک برگ هم کهکشان را محو می‌کند

خاخام‌ها اطلاعات زیادی دربارهٔ خشونت دارند چون برای ایزدی کار می‌کنند که به خشم مشهور است.

یک بوتهٔ پربرگ که از انفجار بزرگ به این‌طرف تکامل پیدا کرده هیچ‌چیز پیچیده‌ای برایم ندارد، ولی این‌که یک پستخانه به این خاطر وجود دارد که کربن در یک اَبَرنواختر منفجر شده برایم پدیده‌ای چنان غیرطبیعی و ترسناک است که سرم را به دوار می‌اندازد.