بریدههایی از کتاب جزء از کل
۳٫۸
(۸۴۱)
او مردی بود بینهایت بامحبت که ترجیح میداد زندهزنده سوزانده شود تا اینکه نقصهایش باعث آزار کسی شوند. او پدرم بود. او یک احمق بود. او احمقِ من بود.
Astronaut
ما با بیتوجهی خودمان را در افکار منفی غرق میکنیم و نمیدانیم دائم فکر کردن به اینکه «من مفت نمیارزم.» احتمالاً به اندازهٔ کشیدن روزی یک کارتن سیگار بیفیلتر کمل سرطانزاست. پس بهتر نیست دستگاهی بسازم که هربار فکری منفی به سرم آمد به من شوک الکتریکی بدهد؟
Astronaut
در جنگلهای تایلند با موفقیت توانسته بودم افکارم را به پدرم منتقل کنم هر چند نخواست باورشان کند. این یعنی که کنترل ذهن وجود دارد. برای همین است که باید مواظب باشی به چی فکر میکنی. برای همین است که بیشتر دکترها میگویند افسردگی و اضطراب و غم روی سیستم دفاعی بدن تأثیر میگذارند، همینطور تنهایی. در واقع تنهایی با عوامل مهمتر مرگومیر مثل بیماری قلبی، سرطان و خودکشی مرتبط است، حتا با مرگ اتفاقی، یعنی اینکه حس تنهایی، منجر به دستوپاچلفتیگری مرگبار میشود. اگر تنهاییتان ادامهدار است به دکتر مراجعه کنید.
Astronaut
بالاخره فهمیدم چهطور بر ضد راهوروش پدرم طغیان کنم! طبیعت آنارشی من روشن بود. مثل تری بر لبهٔ مرگ زندگی خواهم کرد، گور پدر دنیا. تمدن؟ جامعه؟ به جهنم. به پیشرفت پشت میکنم و برخلاف پدرم، توجهم را معطوف به درون میکنم نه بیرون.
Astronaut
پدرم همیشه مدعی بود مردم اصلاً سفر نمیکنند، بلکه تمام عمرشان به دنبال شواهدی میگردند تا اعتقاداتی را که از ابتدا داشتهاند توجیه کنند. البته که الهامات جدیدی بهشان میشود ولی بعید است این الهاماتِ نو بنیاد اعتقاداتشان را درهم بشکند ــ فقط طبقاتی بر آن اضافه میشود. او اعتقاد داشت که اگر پایه بدون تغییر باقی بماند مهم نیست چه بنایی به آن اضافه کنی، این اسمش سفر نیست. چندلایه کردن است. اعتقاد نداشت کسی از صفر شروع میکند. اغلب میگفت «آدمها دنبال جواب نمیگردند، دنبال حقایقی میگردند که خودشان را اثبات کنند.»
Astronaut
ترس از مرگ پایهٔ اصلی تمام باورهای انسان است. حالا میفهمیدم که خودم هم به نوع جهشیافته و کثیف این بیماری مبتلا شده بودم، یعنی ترس از ترس از مرگ. بله، برخلاف پدرم و تری، از مرگ به اندازهٔ ترس از مرگ وحشت ندارم. ترسی که باعث میشود مردم اعتقاد داشته باشند، اینکه یکدیگر را بکشند، یا خودشان را بکشند؛ من از ترسی هراس دارم که قادر است به شکلی ناخودآگاه وادارم کند دروغی آرامشبخش یا گیجکننده جعل کنم، دروغی که شاید بدل به بنیان زندگیام شود.
Astronaut
ترس از مرگ پایهٔ اصلی تمام باورهای انسان است.
Astronaut
میتوانست با همه همدردی کند، و اگر میفهمید کسی در دنیا رنج میبرد باید به خانه میرفت و دراز میکشید.
Astronaut
جهانبینیاش چیزی شبیه این بود: اینجا مفت نمیارزد، بیا دکوراسیونش را عوض کنیم.
Astronaut
او مردی بود که برای اولینبار به من گفت اگر اسم بیمهٔ عمر بیمهٔ مرگ بود، هیچکس آن را نمیخرید.
او فکر میکرد بهترین تعریف کمال این است که بگویی خاکسترت را دفن کنند.
او فکر میکرد آدمهایی که کتاب نمیخوانند نمیدانند تعداد زیادی از نوابغ مرحوم منتظرشان نشستهاند.
او فکر میکرد شور مردم برای زندگی نیست، برای شیوهٔ زندگی است.
درمورد خدا ــ او فکر میکرد اگر در خانهای زندگی میکنی، دوست داری نام معمارش را بدانی.
درمورد تکامل ــ او فکر میکرد منصفانه نیست که انسان در رأس هرم غذایی باشد وقتی همچنان تیتر روزنامهها را باور میکند.
درمورد درد و رنج ــ او فکر میکرد میتوانید تمامشان را تحمل کنید. تنها چیز غیرقابل تحمل ترس از درد و رنج است.
Astronaut
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
حجم
۶۷۰٫۵ کیلوبایت
قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰۵۰%
تومان