بریده‌های کتاب جزء از کل
کتاب جزء از کل اثر استیو تولتز

کتاب جزء از کل

نویسنده:استیو تولتز
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۸۳۶ رأیخواندن نظرات
تازه اگر هم فرایند تبدیل شدن به پدرم را از سر می‌گذراندم، تنها بخشی از من بود که تبدیل می‌شد، نه تمام وجودم، شاید یک‌چهارمم به او بدل می‌شد. یک‌چهارم دیگر به مادرم، یک‌هشتم به تری یا این چهره یا تمام من‌هایی که هنوز ملاقات‌شان نکرده‌ام.
Astronaut
گواهی‌نامه‌ام را درآوردم و به او دادم. نگهبان بررسی‌اش کرد و سعی کرد عکس روی کارت را با صورتی که به سرم الصاق شده بود تطبیق بدهد. خیلی به‌هم شباهت نداشتند ولی بد به دلش راه نداد.
Astronaut
ی‌خواستند دهانم را ببندم. از نزدیک دیده بودم در اردوگاه چه رفتاری با فراری‌ها می‌کنند و دولت نمی‌خواست دربارهٔ بدرفتاری سازمان‌یافته با مردان، زنان و کودکان حرف بزنم و برای همین سکوتم را با رفع اتهام از من خریدند. من همراهی‌شان کردم.
Astronaut
طبق معمول نام خدا در خیلی از مکالمات شنیده می‌شد. فراری‌ها برای نگهبانان بیانیه صادر می‌کردند: «خدا بزرگه!» «خدا جزاتون رو می‌ده.» و «صبر کنین خدا بشنوه شما با ما چه‌کار می‌کنین.» من که از رفتار با فراری‌ها چه در وطن‌شان و چه در این‌جا خسته شده بودم، با وحشت به وضعیت اسفبار رحمانیت در دنیا فکر می‌کردم و یک شب با خدای‌شان حرف زدم. گفتم «سلام! چرا هیچ‌وقت نمی‌گویی اگر فقط یک‌بار دیگر انسانی یک انسان دیگر را عذاب دهد همه‌چیز را تمام می‌کنم؟ چرا هیچ‌وقت نمی‌گویی اگر یک نفر دیگر زاری کند چون انسان دیگری پایش را روی گلویش گذاشته، دوشاخه را از برق می‌کشم؟ امیدوارم این‌ها را بگویی، سر حرفت هم بایستی. قانونِ سه‌بار ارتکاب جرم مساوی است با مرگ، تنها چیزی است که باعث می‌شود آدمیان رفتارشان را اصلاح کنند. خداوندا، الان وقت سختگیری است. ارفاق فایده‌ای ندارد. سیل‌های مبهم و رانش‌های غیرشفاف دیگر پاسخگو نیستند. تحمل صفر. سه جرم. اخراج.» تمام این‌ها را گفتم ولی بعدش تنها سکوت بود، سکوتی سرد که انگار در گلویم گیر کرده بود
Astronaut
فهمیدم همسفرانم به کابوسی بوروکراتیک اسیر خواهند شد که بیدار شدن از آن محال است. فقیر و خارجی و غیرقانونی و اسیر در دستان آدم‌های دولتمند غربی؛ موقعیت قابل اعتمادی نیست.
Astronaut
ند دستش را گذاشت روی شانه‌ام. «الآن پیش خداست.» «عجب چیزی گفتی.» «پدرت هرگز نفهمید چه حسی داره که آدم بخشی از چیزی بزرگ‌تر از خودش باشه.» اعصابم خرد شد. مردم همیشه می‌گویند «خیلی خوب است بخشی از چیزی عظیم‌تر از خودت باشی.» ولی از اول بوده‌ایم. ما بخشی از چیزی عظیم هستیم. کل بشریت. خیلی عظیم است. ولی نمی‌توانیم آن را ببینیم. پس انتخاب با خودتان، چی؟ یک سازمان؟ یک فرهنگ؟ یک مرام و مسلک؟ این‌ها بزرگ‌تر از ما نیستند. خیلی‌خیلی کوچک‌ترند!
Astronaut
حتا احساس کرد صِرف حادثه‌ای بودن در سرزمین هرز ترسناک بُعد چهارم حتا می‌تواند جالب باشد.
Astronaut
ما تنها افرادی بودیم که دعا نمی‌کردیم و مثبت‌اندیشی این فراری‌ها واقعاً ما را شرمنده می‌کرد. هنوز فکر می‌کردند چیزهایی دوست‌داشتنی در هوا چرخ می‌خورند. در پرواز خلسه‌وارشان شادمان بودند، شاکر، چون خدایان‌شان از جنس درونی نبودند که قادر نباشند در بحران‌هایی ملموس و غیریک‌روزه مثل غرق شدن کشتی به کمکت بیایند؛ خدایان‌شان قدیمی بودند، از آن نوعی که تمام طبیعت را به میل یک آدم تغییر می‌دهند. عجب شانسی! خدایان‌شان واقعاً به حرف آدم‌ها گوش می‌دادند و بعضی وقت‌ها هم دخالت می‌کردند. خدایان‌شان آرزوهای شخصی را برآورده می‌کردند! کسی بود که می‌شناختی‌اش! برای همین بود که تجربهٔ خصوصی‌شان هیچ نشانی از دهشت سرد ما نداشت: ما نمی‌توانستیم انگشت شست و اشاره‌ای را تصور کنیم که از آسمان پایین می‌آید و ما را از مهلکهٔ بلایا بیرون می‌کشد.
Astronaut
ما تنها افرادی بودیم که دعا نمی‌کردیم و مثبت‌اندیشی این فراری‌ها واقعاً ما را شرمنده می‌کرد.
Astronaut
شک داشتم از رقابت کودکانهٔ بین رهبران سیاسی برای وضع سخت‌ترین قوانین مهاجرت باخبر باشند، قوانینی که اگر ته یک کوچهٔ تاریک می‌دیدید زهره‌تان آب می‌شد. یا این‌که از همین حالا، قبل از ورود، نظر عموم نسبت به‌شان منفی بود، چون حتا اگر برای نجات جان‌تان فرار می‌کنید باز هم باید در صف منتظر بمانید. یا مطلع باشند که استرالیا مثل همه‌جای دیگر در فرق گذاشتن دیمی بین آدم‌ها به حد کمال رسیده.
Astronaut

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

حجم

۶۷۰٫۵ کیلوبایت

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۷۳,۵۰۰
۵۰%
تومان