بریده‌هایی از کتاب درمان شوپنهاور

خوشبختی نسبی از سه منبع منشعب می‌شود: آنچه هستی، آنچه داری، و آنچه به نظر دیگران می‌آیی.

تنها یک درمانگر زخم‌خورده می‌تواند واقعا درمان کند،

«درست زندگی کن و مطمئن باش که ویژگیهای خوب تو، حتی اگر از آنها آگاهی نداشته باشی، به سایر افراد منتقل و در آنها جاری خواهد شد.

«درست زندگی کن و مطمئن باش که ویژگیهای خوب تو، حتی اگر از آنها آگاهی نداشته باشی، به سایر افراد منتقل و در آنها جاری خواهد شد.

«... انسان در اصل، هرگز خوشبخت نمی‌شود، در عوض همه مدت عمر، سرگرم تلاش و مبارزه برای دستیابی به پدیده‌ای است که تصور می‌کند برایش خوشبختی به ارمغان می‌آورد. به ندرت به هدف دست می‌یابد و پیآمد دستیابی نیز جز ناامیدی بیشتر، ناکامی، شکستگی کشتی زندگی، و رسیدن به بندر، بدون دکل و بادبان نیست. در این صورت، تفاوتی ندارد که انسان، خوشبخت باشد یا بدبخت، زیرا زندگی او، تنها همین زمان حال است که همواره از دست می‌رود و به پایان می‌رسد. »

اگر بنا به فرض، انسان را به آرمانشهر، مکانی که امکان رویش خودکار، یافتن معشوق در همه‌جا، فقدان مشکل در حفظ معشوق و کباب شدن کبوتر حین پرواز وجود دارد، می‌بردند، از مواجهه با ملال و یکنواختی، یا خود را حلق‌آویز می‌کرد و می‌مرد، یا می‌جنگید، همنوع را خفه می‌کرد و می‌کشت و در نتیجه رنجی بیشتر از آنچه طبیعت امروز برای او تدارک دیده است، متحمل می‌شد.

فرد مستعد را همچون تیراندازی می‌دانست که هدفی را می‌زند که سایر افراد نمی‌توانند آن را بزنند، ولی نابغه را تیراندازی می‌دانست که هدفی را می‌زند که سایر افراد نمی‌توانند آن را ببینند،

آنچه را دشمن نباید بداند، به دوست نگویید.

«در عین حال، هرکس دارای گرمای درونی زیاد باشد نیز، ترجیح می‌دهد از جامعه فاصله بگیرد تا گرفتاری ایجاد نکند و دچار آزردگی نشود. »

اگر نخواهیم آلت دست هر فرد پست؛ و مورد استهزای هر فرد تهی‌مغزی باشیم، نخستین اصل، رعایت احتیاط و غیرقابل دسترس بودن است.

مرگ یعنی ناممکن شدن هر امکان دیگر!

هر راهکاری، تو را از سایر راهکارها محروم می‌کند و در برابر هر پاسخ مثبت، یک پاسخ منفی هم وجود دارد.

همیشه انتقاد را با برداشت شخصی از خودم، مقایسه می‌کنم و اگر حتی پنج درصد شباهت میان آنها ببینم، می‌پذیرم.

ــ غیرانسانی این است که اجازه بدهم ارزشهای من با نظرات افراد بی‌اهمیت و کم‌عقل، همچون چوب‌پنبه‌ای سبک در آب، بالا و پایین برود.

به قول شوپنهاور، همه ما افرادی رنجور به حساب می‌آییم و در تمام مدت عمرمان، نیازمند مدارا و دریافت عشق از یکدیگر، هستیم.

ــ غیرانسانی این است که اجازه بدهم ارزشهای من با نظرات افراد بی‌اهمیت و کم‌عقل، همچون چوب‌پنبه‌ای سبک در آب، بالا و پایین برود.

افلاطون نتیجه گرفته که عشق، درون فردی می‌شکفد که عاشق است، نه درون فردی که عاشق او می‌شوند.

همیشه انتقاد را با برداشت شخصی از خودم، مقایسه می‌کنم و اگر حتی پنج درصد شباهت میان آنها ببینم، می‌پذیرم.

همیشه انتقاد را با برداشت شخصی از خودم، مقایسه می‌کنم و اگر حتی پنج درصد شباهت میان آنها ببینم، می‌پذیرم.

دارایی درونی انسان، هرچه بیشتر باشد، از سایر افراد، کمتر می‌خواهد.