- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سالتو
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سالتو
۳٫۵
(۳۳۰)
بهشتزهرا بوی خاک میدهد. بوی نا. بوی ازدسترفتگی. بوی گندیدهٔ گذشته. فضاش سرشار است از خاطرههای خوب و بدِ آدمهایی که رفتهاند. همه دارند با گریه و دادوفریاد همین خاطرهها را یاد خودشان و دیگران میآورند. نمایش بزرگ غمگینی است از چیزی که دیگر نیست.
زینب هاشمزاده
میدونی یه زن چرا به یه مردی میگه آره و قبول میکنه که زنش بشه؟»
«چون دوستش داره؟»
«نه. چون به این نتیجه رسیده که دوست داره اون مرد بابای بچهش باشه
Mary gholami
گاهی اینطور میشود؛ میافتی توی تلهای به نام خودت. از خودت و همهٔ کارهایی که کردهای وحشت میکنی. شک نداری که دیگر هیچچیز درست نمیشود که همهچیز تمام شده و این تصور مثل سرطان کُل بدنت را خواهد گرفت. با بیخوابی شروع میشود؛ بعد با بیاشتهایی و بیحوصلگی ادامه مییابد و یکهو از اتفاقی که بیخبر درونت رخ داده جا میخوری و وحشت میکنی. درست مثل پریدن از یک خوابِ عمیقِ نیمهشب با صدای مهیب رعدوبرق بهاری. واقعاً به همین بدی.
دخترِبهار
«رمانها تصویرهای خارقالعادهٔ زندگیان، اونها قدرت و وسعت مغز آدم رو نشون میدن. میدونی، رمانها خیالهامون رو واقعی و واقعیت اطرافمون رو خیالی میکنند.»
دخترِبهار
«کُشتی ورزش سختیکشیدههاست. مال اونهاییه که زمین خوردن و بلند شدن رو بلدن. واسه اونها که دستشون فقط رو زانوی خودشونه. مال اونها که همهٔ تمرکزشون رو زنده موندنه و چیزی جز زندگیشون ندارن. مال من و توئه که فقط زمین خوردهیم و حالا این فرصت رو داریم که زمین بزنیم.»
کرم کتاب
تا حقیقتی را تعریف نکردهاید فقط آن حقیقت را تعریف نکردهاید، وقتی حقیقتی را غلط تعریف کنید دروغ گفتهاید و جامعه از شما بیزار میشود. اما اگر همین دروغ را خوب تعریف کنید، تاریخ جدیدی ساختهاید.
دردونه
کُشتیگیرها یا دارند تمرین میکنند و درد میکشند یا مشغول گریه کردناند. میبازند، گریه میکنند. قهرمان میشوند، گریه میکنند. از تیم خط میخورند، گریه میکنند. به تیم دعوت میشوند، باز هم گریه میکنند. کمکم گریه میشود بخشی از وجودشان. بخشی از مبارزهشان. بخشِ بزرگی از چیزی که سالها دنبالش بودهاند، افتخار.
hamtaf
تاریخ جدای از دوری و نزدیکیاش همان گذشته است.
نوشتنِ تاریخِ شخصی کار راحتی نیست، اما اگر درست انجام شود مبدأ و شکل وقوع اتفاقات همانی میشود که شما روایتش میکنید. تضمینی نیست مردم چیزی را که حقیقت است باور کنند، اما بیبروبرگرد چیزی را که خوب روایت شده باشد باور میکنند.
hamtaf
فقط گوشهٔ ذهنت باشه و مُدام غربالشون کن. باورِ ثابت تو دنیا نداریم. همهچی تغییر میکنه. یادت باشه وقتی چیزی رو زیادی باور کردی دیگه نمیتونی کار درست رو انجام بدی
کاربر ۳۲۹۸۴۰۳
برنده شدن تو نترسیدنه بچه، نه تو اول شدن.
Fatemeh Karimian
بیدفاع گذاشتن نقطهٔ قوتِ آدمهای معمولی نقطهضعفشان است.
Fatemeh Karimian
سادهترین راه ضربه زدن به یک آدم مغرور از طریق نقطهٔ قوت اوست.
Fatemeh Karimian
میخوام یاد بگیری نترس بودن کارِ احمقهاست.
Fatemeh Karimian
این است رسم زندگی؛ پیمانه به ته نمیرسد و باید ادامه بدهی.
Fatemeh Karimian
نباید به من میگفت «بچهیتیمِ بیهمهچیز». مگر نمیدانست نمیشود به قول خودش یک بچهزرنگ بااستعداد را اینطور تحقیر کرد؟ آن هم با چیزی که از ارادهاش خارج است.
Fatemeh Karimian
رضا تنها کسی بود که وقتی گفتم دوست دارم بمیرم، مزخرفات دنیای بیخبران را تحویلم نداد. از امید و این چرندیات حرفی نزد. اما سکوت هم نکرد؛ «میفهمم چی میگی. من هم دوست دارم اما جرئتش رو ندارم. هر روز دعا میکنم که کاش روز آخر باشه، اما نیست. نمیآد. مرگ دنبال کسی که بخوادش نمیره. پس زندگی میکنم و سعی هم میکنم عادت کنم. تو هم سعی کن.» و پوزخندی زد و گفت «بالاخره تو کوچهٔ ما هم عروسی میشه داشسیا.»
Fatemeh Karimian
آنجا بود که فهمیدم آدمها به خاطر مُردهها نیست که گریه میکنند، به خاطر زندههاست. به خاطر آنهایی که ماندهاند.
Fatemeh Karimian
ترس همهٔ انرژی و زمانت رو برای زندگی کردن میگیره... جاش هم هیچی بهت نمیده... آخرش هم یه تفاله ازت تحویل میده...»
Fatemeh Karimian
«یهبار بهش میدون بدی دیگه میخوردت... از تو میخوردت...»
حواسم پرت بود. «چی؟»
«ترس... اصلاً به من گوش میدی؟...»
«نه.»
Fatemeh Karimian
نگران مادرت هم نباش. مادرها زود دلخور میشن و زود هم فراموش میکنن. البته من فقط این رو شنیدهم، خودم نمیدونم.
Fatemeh Karimian
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰۵۰%
تومان