بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سالتو | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سالتو

بریده‌هایی از کتاب سالتو

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۳۰ رأی
۳٫۵
(۳۳۰)
تلاش کردم تصاویر آن شب را از ذهنم بیرون کنم. البته می‌دانستم بیهوده است، چون ذهن برای حذف خاطرات و اتفاقات غلامِ کسی نیست. چون به تو اجازه نمی‌دهد در کارش دخالت کنی. تو حداکثر می‌توانی نشانه‌های تداعی آن اتفاق یا خاطره را پاک کنی؛ می‌شود عکس‌ها را پاره کنی، نامه‌ها را بسوزانی، فیلم‌ها را توی سطل‌آشغال بیندازی، یا حتا وانمود کنی که چیزی نبوده اما به‌محض این‌که کارت تمام می‌شود، وقتی که می‌خواهی با خیال راحت از قهوه و زندگی‌ات لذت ببری، می‌بینی همهٔ آن تلاش‌هات خودِ اتفاق را تداعی می‌کند.
nastenka
کم‌کم ترس داشت سرک می‌کشید، خسته بودم و مدام به بخت بدم فحش می‌دادم. حالم بد بود. یک چیز سنگین توی دلم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. مثل یک غدهٔ سرطانی. مثل یک تودهٔ عفونی سرماخوردگی‌ای شدید که می‌دانی تو را نمی‌کُشد اما مدت‌ها با تو خواهد ماند.
nastenka
هر کاری رو که ازش لذت می‌بری انجام بده، حتا اگه می‌دونی تهش شکسته. انجامش بده. برنده شدن تو نترسیدنه بچه، نه تو اول شدن.
nastenka
ساده‌ترین راه ضربه زدن به یک آدم مغرور از طریق نقطهٔ قوت اوست. بی‌دفاع گذاشتن نقطهٔ قوتِ آدم‌های معمولی نقطه‌ضعف‌شان است. کوته‌فکرند که فکر می‌کنند جای نگرانی نیست، که کسی برای سرقت به پاسگاه پلیس حمله نمی‌کند. آن‌قدر مطمئن‌اند که فکر نمی‌کنند چه می‌شود اگر دیوانه‌ای پیدا بشود و حمله کند.
nastenka
نگران هم بودم که نگاهم کند و بفهمد خوشحالم. می‌ترسیدم آن‌قدر بی‌رحم باشم که ذوقِ چشم‌هام را پنهان نکنم و به صورت غمگینش نگاه کنم.
nastenka
تضمینی نیست مردم چیزی را که حقیقت است باور کنند، اما بی‌بروبرگرد چیزی را که خوب روایت شده باشد باور می‌کنند.
nataliansic
تاریخ همین پلک زدن‌های مدام ماست. تاریخ همین دیروز است و همین چند لحظه قبل است و هزار سال قبل هم هست.
nataliansic
تا حقیقتی را تعریف نکرده‌اید فقط آن حقیقت را تعریف نکرده‌اید، وقتی حقیقتی را غلط تعریف کنید دروغ گفته‌اید و جامعه از شما بیزار می‌شود. اما اگر همین دروغ را خوب تعریف کنید، تاریخ جدیدی ساخته‌اید.
nataliansic
نترس بودن کارِ احمق‌هاست.
nataliansic
درست زمانی که غرورت را زیر پا می‌گذاری و دست‌هات را به نشانهٔ تسلیم بالا می‌بری، تازه مغزت آزاد می‌شود.
nataliansic
نباید با من این کار را می‌کرد. نباید با من طوری رفتار می‌کرد که انگار وجود ندارم. نباید من را قاتی این ماجرا می‌کرد... هزار بایدونباید توی ذهنم چرخ می‌خورد؛ بین نگاه‌های گره‌خورده‌مان.
nataliansic
این است رسم زندگی؛ پیمانه به ته نمی‌رسد و باید ادامه بدهی.
nataliansic
این‌جور وقت‌ها نمی‌فهمی درد از کجات شروع می‌شود. زمان متوقف می‌شود، زمین چرخ می‌خورد و تو می‌خواهی برای نیفتادن به هر جایی دست بیندازی، حتا به زمینی که پیشِ روت می‌رقصد. به خودت که می‌آیی می‌بینی مثل یک بُزدل احمق توی خودت مچاله شده‌ای.
nataliansic
تنها کسی بود که وقتی گفتم دوست دارم بمیرم، مزخرفات دنیای بی‌خبران را تحویلم نداد. از امید و این چرندیات حرفی نزد. اما سکوت هم نکرد؛ «می‌فهمم چی می‌گی. من هم دوست دارم اما جرئتش رو ندارم. هر روز دعا می‌کنم که کاش روز آخر باشه، اما نیست. نمی‌آد. مرگ دنبال کسی که بخوادش نمی‌ره. پس زندگی می‌کنم و سعی هم می‌کنم عادت کنم. تو هم سعی کن.»
nataliansic
آدم‌ها به خاطر مُرده‌ها نیست که گریه می‌کنند، به خاطر زنده‌هاست. به خاطر آن‌هایی که مانده‌اند.
nataliansic
بهشت‌زهرا بوی خاک می‌دهد. بوی نا. بوی ازدست‌رفتگی. بوی گندیدهٔ گذشته. فضاش سرشار است از خاطره‌های خوب و بدِ آدم‌هایی که رفته‌اند. همه دارند با گریه و دادوفریاد همین خاطره‌ها را یاد خودشان و دیگران می‌آورند. نمایش بزرگ غمگینی است از چیزی که دیگر نیست.
nataliansic
چیزهایی می‌بینی توش که عادلانه نیست، منصفانه نیست و تا حالا ندیدی. وقتی هم که دیدی دوست نداری دیگه ببینی. اما بهت قول می‌دم بارها و بارها می‌بینیش. دست تو نیست.
nataliansic
مردم زود فراموش می‌کنند.
nataliansic
بن‌بست فقط یک تصور بچگانه است برای آن‌هایی که نمی‌توانند.
nataliansic
فراموش کردن گناهان یک برنده همیشه کار ساده‌تری است.
nataliansic

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰
۵۰%
تومان