بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سالتو | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سالتو

بریده‌هایی از کتاب سالتو

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۳۰ رأی
۳٫۵
(۳۳۰)
آدم پیروزْ اول میز مذاکره یا میدان نبرد را ترک می‌کند. بازنده زمان بیشتری نیاز دارد برای بلند شدن.
atefe
از من به تو نصیحت؛ هر وقت کم آوردی برو یه جایی و از بالا به شهر نگاه کن. خودت رو گول بزن که دوستش داری.»
هدهد
گفتم «پس به شرطی می‌گیرم که پولش رو به‌تون بدم.» این تنها جمله‌ای بود که آن لحظه به ذهنم رسید؛ یک‌جور بقای غرور.
Fatemeh Karimian
آن روزها خوشبختی برام همین بود، یک ساک ورزشیِ پُر و کامل.
Fatemeh Karimian
«رمان‌ها تصویرهای خارق‌العادهٔ زندگی‌ان، اون‌ها قدرت و وسعت مغز آدم رو نشون می‌دن. می‌دونی، رمان‌ها خیال‌هامون رو واقعی و واقعیت اطراف‌مون رو خیالی می‌کنند.»
parisa.karimi
ترس همهٔ انرژی و زمانت رو برای زندگی کردن می‌گیره... جاش هم هیچی بهت نمی‌ده... آخرش هم یه تفاله ازت تحویل می‌ده...»
کاربر ۴۶۴۷۵۱۰
بعدِ هر قتل یک نفر به زندگی شما اضافه می‌شود. توی خواب‌هاتان می‌آید. موقع رانندگی کنارتان می‌نشیند. با شما شیرجه می‌زند توی استخر. کنار تُشک کُشتی می‌نشیند و نگاه‌تان می‌کند. همه‌جا با شماست.
پرتو
ما حتا وقتی شیر یا خط می‌ندازیم هم می‌دونیم دوست داریم کدوم طرفش بیاد. فقط احمق‌ها و ترسوها جرئت گفتنش رو ندارن و پشتِ نمی‌دونم قایم می‌شن. ما به عنوان باهوش‌ترین گونهٔ جانوری همه‌چیز رو می‌دونیم.
NeginJr
می‌دونی، رمان‌ها خیال‌هامون رو واقعی و واقعیت اطراف‌مون رو خیالی می‌کنند.»
BLACK
بچه، هر کاری رو که ازش لذت می‌بری انجام بده، حتا اگه می‌دونی تهش شکسته. انجامش بده. برنده شدن تو نترسیدنه بچه، نه تو اول شدن.
hesam
«بالاخره تو کوچهٔ ما هم عروسی می‌شه داش‌سیا.»
hesam
این سرنوشت من است و نمی‌توانم به عقب برش گردانم. نمی‌توانم کوتاه یا بلندش کنم. حتا سرعت وقوع اتفاقات هم دست من نیست. بااین‌حال مثل هر زندگی دیگری مقدس است. با این تفاوت که مال من رمزآلود و پیچیده هم هست. پوشیده در هاله‌ای مبهم از اتفاقات؛ که رخ داده و چه‌قدر وحشیانه است اگر بگذارم بی‌ارادهٔ من پیش برود.
nastenka
عقب‌نشینی همیشه به معنای شکست نیست.
nastenka
روزنامه‌ها دروغ بزرگی هستند که فقط پول هدر می‌دهند، چون همهٔ چیزهایی که می‌گویند دیروز و روزهای قبل اتفاق افتاده است. من آن روز به نشانه‌ای برای آینده نیاز داشتم. به چیزی که راه را نشانم بدهد. کاغذپارهٔ جلو روم فقط چیزهایی را می‌گفت که خودم بسیار بیشتر از آن‌ها را می‌دانستم.
nastenka
گاهی زور می‌زدم گریه‌ام بگیرد، اما اشکم درنمی‌آمد.
nastenka
فرق سر تا نوک پام داشت می‌لرزید. چیزی در دلم فرو ریخته و خُرده‌هاش در کُل بدنم پخش شده بود. باز هم سوزن‌بان پُر کار زندگی‌ام داشت اهرم سوزنی را جابه‌جا می‌کرد. دیگر قرار بود کجا بروم؟
nastenka
عذاب‌وجدان ساخته شده تا مردم در یک محدودهٔ مشخص قابل‌کنترل باشند. مثل شرافت. مثل صداقت یا نوع‌دوستی.
nastenka
عذاب‌وجدان یک افسانه است مخصوص آدم‌های بی‌هدف. کسانی که نخ‌شان را به هر طرف بچرخانی خودشان هم می‌چرخند.
nastenka
دو نفری بودیم که اتفاقی بزرگ را از سر گذرانده بودیم، اتفاقی دردناک را، و ترجیح می‌دادیم نادیده‌اش بگیریم. اما نمی‌توانستیم. پس فقط خودمان را به چیزی مشغول می‌کردیم تا مجبور نشویم درباره‌اش حرفی بزنیم. خودم را در قبالِ رنجی که کشیده بود مسئول می‌دانستم
nastenka
نمی‌دونم جواب آدم‌های احمقه. آدم‌های عاقل یا مخالفن یا موافق. اون‌هایی رو که با نمی‌دونم تو رو از سر خودشون باز می‌کنن، از زندگیت بنداز بیرون.
nastenka

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲۳۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰
۵۰%
تومان