به نزدیک من
شانه مزن
بر آن گیسوان مشکی
تا شب
حلول نکند
در لباس من
ریـوان|'
زنان
پیانو هستند
مردان اما
موسیقی نمیدانند
بسیار اندکاند مردانی که موسیقی آموخته باشند
زنان
چون کلماتِ یک زباناند
مردان اما
در تمام زندگی یک کتاب هم نخواندهاند
زنان
چون مزرعهای حاصلخیز
مردان
چون بولدوزری ویرانگر
mim_ti
تو نمیدانی
و نمیخواهی بدانی
عالم بیتو چه اندازه زشت است
یك رهگذر
مأمور امنیتی از من پرسید:
چندسالهای؟
گفتم: ۶۵ قصیده.
گفت: خدایا!
چه اندازه تو گذر عمر را بهشوخی گرفتی!
گفتم: آری
اما تو مایل بودی
من آزادی را بهسخره بگیرم
منکسر
روزی خواهد آمد
که به تو عشق بورزم
و میدانم که عاشقی
دیوانگی است.
عاشق شدن خودکشی است.
پس اگر قطارم در رسیدن به تو
تأخیر داشت
نگران مشو،
قطعاً به آرامش رسیدهام
یك رهگذر
مرا تنها مگذار
در حصاری از سپیدی و سیاهی
که من عاشقم
و بیتفاوتی
شکنجهای است عاشقکُش
یك رهگذر
دستان تو
پیشوایم هستند چون کتاب مقدس
دستان تو
نور و روغن چراغ من
دستان تو
خانه و سقف خانهام
دستان تو
سایهای است استوار بر سرم
یك رهگذر
آن که به من آموخت
شمشیر ساختن از سخن در برابر سلطان را
آن که به من هدیه کرد کتاب انقلاب را
برای همیشه، بندهاش خواهم بود
.ً..
«عاشقت هستم»
زنان
هر روز
شنیدن این جمله را
از ما خواستارند
اما
برای ما گفتنش آسان نیست
زیرا گفتن آن
اگر بندی است بر پای زیبارویان
پایبندی ما را نیز میخواهد
یك رهگذر
اکنون که ساکتم
میشنوی صدای اشتیاقم را
عزیزم؟
فاطمه :)