۴٫۳
(۱۶)
چشمانش
شفّافتر از آب خلیج.
MiM
آرزو میکردم
که دوستت میداشتم
در روزگاری که شمع
حاکم بود
و هیزم
و بادبزنهای ساخت اسپانیا
و نامههای نوشته با پر
و پیراهنهای تافته رنگارنگ.
نه در روزگار
موسیقی دیسکو
و ماشینهای فِراری
و شلوارهای جین چلتکه.
داریوش
مگر میتوانم
خورشید را
در کشوهایم نگهدارم
مگر میشود
با تو
در پارکی قدم بزنم
و ماهوارهها
کشف نکنند
که تو دلدار منی.
داریوش
پس
هوای بیرون را
کار نداشته باش
که تابستان حقیقی
در درون ما پنهان است.
خیر کثیر
بانوی من!
آرزو دارم
در روزگار دیگری
دوستت میداشتم.
روزگاری،
مهربانتر
شاعرانهتر
روزگاری
که شمیم کتاب
شمیم یاسمن
و شمیم آزادی را
بیشتر حس میکرد.
الهام راگا
نمیتوانم
زنده بمانم
بیهوایی که نفس میکشی
بیکتابی که میخوانی
بیقهوهای که مینوشی
بیآهنگی که میشنوی.
Zeinab AlizadehMousavi
به نظر من منظور از منفجر کردن زبان، منفجرکردن تکرار و کلیشههای رایج در شعر است تا به سخنی تازه برسد. زیرا شعر امروز دچار یکنواختی جدیدی شده است و به یک انقلاب فراگیر نیاز دارد. درست به همان شکلی که شعر نو با شعر کلاسیک رفتار کرد.
bookwormnoushin
ای که قامتت
از بادبان بالاتر
و فضای چشمانت
گستردهتر از آزادی است
تو زیباتری
از کتابهای نوشته و نانوشته من
و سرودههای
آمده و نیامدهام.
کاربر۰۰۰۰۰۰
بانوی من!
مهمترین نکته فرهنگ تو این است
که از حزب شعری
و شکوه زبان تو آنجاست
که از زبان گنجشک مشتق شده است
معین کرمانی
چه کنم،
بانوی من!
گناهانم بیشمارند
حس میکنم
تمام زنان جهان
در محکمه عشق
بر ضد من هستند
و هیچ زنی در تاریخ نیست
که عذرم را بپذیرد.
mohamad mirmohamadi
اگر تو
نباری
باران
از کجا میآید؟
اگر تو
نیایی
آمدن مردم
بیهوده است.
mohamad mirmohamadi
عشق تو
مرا آموخت
که چهرهات را
با گچ بر دیوار
نقش بزنم
و بر بادبان زورق صیادان
بر ناقوسها
بر صلیبها.
mohamad mirmohamadi
عشق تو
به من آموخت
که بیروت را زنی ببینم
ـ وسوسهانگیز ـ
زنی که هر شب
زیباترین پیراهنش را میپوشد
و عطرآگین
به دیدار حاکمان و دریانوردان میرود.
mohamad mirmohamadi
وقتی
چهرهات را میبینم
ـ ای یار ـ
حس میکنم
که تورات میخوانم.
منکسر
سرنوشت تو است
که همیشه
در دریای عشق
بیبادبان باشی.
یك رهگذر
همه چیزهایی که در جنگ شکست برمیدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست.
یك رهگذر
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعتسازان چه میدانند
این تنها
چشمان تواَند
که وقت را میسازند
و طرح زمان را میریزند.
*
وقتی بر سر قرارمان میآمد
علیرضا
صبح بخیر زیبایم
قدیس من، مادر!
دو سال گذشت
از سفر افسانهای پسرت
صبح سبز سرزمینش را
در جامه دانش برد
و ستارههایش
رودخانههایش
شقایقهایش.
و در پیراهنش
نعنا و آویشن پنهان کرد
و یاس دمشقی.
آیدا
نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیات
که تو زنی
از سلسله گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.
داریوش
وقتی که تو را دوست میدارم
ماه از من طلوع میکند
خیر کثیر
حجم
۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۶۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان