بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دریاس و جسدها | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دریاس و جسدها

بریده‌هایی از کتاب دریاس و جسدها

نویسنده:بختیار علی
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۲از ۲۳ رأی
۴٫۲
(۲۳)
این‌جا دو چیز حکومت می‌کند، دین و سیاست؛ دو جناح فرمانروای آدم‌های بی‌رحم و برده‌شان هستند، تو هم نمی‌توانی وارد هیچ جناحی شوی. باسوادها و صاحب مدرک‌هایی که مثل تو وارد این جنگ می‌شوند، بعد از مدتی به دلقک بدل می‌شوند. تو از آن‌هاش نیستی که دلقک می‌شوند... تو حاضری کشته شوی، ولی دلقک نشوی. این‌طور نیست؟»
Ahmad
می‌خواهی مخلوقی بی‌روح را ببری و بگویی این ژنرال است؟ می‌خواهی رهبری را که هزاران نفر به خاطرش می‌میرند، مثل بازیگری ابله نشان دهی که نمایشی اجرا کرده؟ پاشو ببر. پاشو.»، «فقط به من بگو. این ژنرال است یا نه؟»، «شما را انتخاب کرد، چون می‌دانست رازش را محفوظ می‌دارید... شما از من بهتر می‌دانید اگر داستان ژنرال را آشکار کنید، به یکی از جناح‌های جنگ بدل می‌شوید، کی از این سود می‌برد، که تصویر ژنرال درهم شکسته شود؟ به این فکر کرده‌اید؟ شما خودت مورخی، می‌دانی تاریخ چقدر بی‌رحم است... چطور در باره‌ات حرف می‌زنند، اگر ژنرال را مثل جسدی بی‌جان جلوی انقلابیون بیندازی و از آن‌ها بپرسی، ژنرالتان کیست؟ ژنرالتان این است یا آنی که در آرامگاه مقدس و در رود اروان دفن شده؟ این است یا آن شبح مقدسی که می‌بینید؟ جرئت چنین کاری را داری؟
Ahmad
مادرش از جهان بستهٔ خود، جهان انتظار مرده‌ها، بیرون نیامده است
Ahmad
همه می‌دانستیم او آخرین رهبر افسانه‌ای ما نیست که چنین ناکام می‌میرد. چند سال بعد از قمرخانی، رهبر افسانه‌ای دیگری پیدا شد، امیر طلاران. نام اصلی‌اش جلیل بود. مثل سردار قمرخانی هیچ مقام و مرتبهٔ واقعی نظامی نداشت، اما پس از مرگ قمرخانی، اولین کسی بود که جنگ راهزنانه و چریکی علیه دولت اعلام کرد. وقتی در باره‌اش صحبت می‌کردیم به جای این‌که نامش را بگوییم، می‌گفتیم «جناب ایشان». این عنوان، نشانهٔ احترام عمیق ما بود به مردی که گرچه شکمش اجازه نمی‌داد پیش پایش را ببیند، اما به وضوح آیندهٔ دور مملکت را می‌دید. گرچه از چاقی نمی‌توانست تند راه برود، اما تاکتیک‌های جنگِ سریع را علیه اشغالگران به کار می‌گرفت. گرچه از کودکی شباهت عجیبی بین هنرِ حکومت کردن و قصابی می‌دید، اما برابر رسانه‌ها سیاست را چون باغی پر گل توصیف می‌کرد که تمام عطرهای گوناگون و رنگ‌های مختلف در آن پیدا می‌شود
Ahmad
زندگی را با روز و سال نمی‌شود سنجید، با تاب و توان لگدی سنجیده می‌شود که به روزهای پوچ و تهی می‌زنیم که بی‌معنا زیر نام عمر طولانی، پوسیدن و گندیدن را برایمان طولانی‌تر می‌کنند
mary
آنچه مردم می‌خواستند قیام نبود، فریادرسی با قدرتی افسانه‌ای بود. این‌که خدایی در هیئتِ آدمیزاد بیاید و نجاتشان دهد و آن‌ها برابرش تعظیم کنند.
mary
درد عمیق انسان این است که آنچه را با عشق به دست نمی‌آورد، می‌خواهد با قدرت کسب کند. هر آنچه با قدرت به چنگ نمی‌آوریم، می‌خواهیم با عشق به دستش بیاوریم...
خاک
حقیقت فایده‌ای ندارد، مخصوصاً اگر دروغی بسیار بزرگ پشتش نباشد.»
خاک
«آدم‌ها هیچ‌وقت به خاطر وجود یا عدم وجودِ خدا به جان هم نیفتاده‌اند، به خاطر نام خداها می‌جنگند. آدم‌ها مشکلی با این ندارند که خم شوند و سجده کنند، بلکه مشکلشان این است که به سوی چه کسی پیشانی به زمین بسایند.»
خاک
احساس می‌کرد بزرگ‌ترین اشتباه زندگی‌اش این است که تاریخ خوانده بود. اگر چنین نبود، بعید نبود حالا با برادرش، الیاس دنبال امیدی می‌رفت. احساس می‌کرد خواندن تاریخ، او را به شخصی نومید و بدقلق و مردد بدل کرده است.
خاک
آدم‌ها اگر در قیام مرتکب اشتباه شوند، شاید برای ده نسل و صدها سال دیگر زیر بار ظلم دیگری بروند.
خاک
کاملاً ایمان داشت کسانی که ایده‌ای تسخیرشان می‌کند، با گفتگو و استدلال و اثبات‌گرایی عقلانی پا پس نمی‌کشند. قدرت بعضی احکام و عقاید، قوی‌تر از عقل است.
خاک
می‌دانست برادرش از هر چیزی که خوب به آن فکر نشده، می‌ترسد، در عین حال می‌دانست هر عمل و رفتاری که خوب درباره‌اش فکر شده، هرگز انجام نمی‌شود و حاصلی هم ندارد.
خاک
اداره در نظرش مکانی طلسم‌شده و پیچیده بود که هر دست‌بردنی به آن، باعث به هم خوردن و نابودی‌اش می‌شد. دریاس تمام کشور را به همین شکل می‌دید، جایی که نمی‌شود چیزِ مهمی را تغییر داد. همه‌چیز چنان پایه گذاشته و ساخته شده بود که باید ویران می‌شد یا به آن دست نمی‌زدند.
خاک
گاهی ترس و تردیدی ناگهانی درونش را فرا می‌گرفت. به مسجد می‌رفت و نمازی می‌خواند. همیشه نماز نمی‌خواند، اما گاهی پوچی و ترس وادارش می‌کرد به مسجد برود. خیلی وقت‌ها نمی‌دانست به خاطر این است که از خدا می‌ترسد یا احساس پوچی می‌کند که روی سجاده می‌رود. اما حس عمیق و نیرومندی در خود می‌دید که به خدا نیاز دارد... و باید خدایی داشته باشد. خدایی که خیلی مخالف آبجوخوری‌هایش نباشد.
خاک
گاهی ترس و تردیدی ناگهانی درونش را فرا می‌گرفت. به مسجد می‌رفت و نمازی می‌خواند. همیشه نماز نمی‌خواند، اما گاهی پوچی و ترس وادارش می‌کرد به مسجد برود. خیلی وقت‌ها نمی‌دانست به خاطر این است که از خدا می‌ترسد یا احساس پوچی می‌کند که روی سجاده می‌رود. اما حس عمیق و نیرومندی در خود می‌دید که به خدا نیاز دارد... و باید خدایی داشته باشد. خدایی که خیلی مخالف آبجوخوری‌هایش نباشد.
خاک
«گور چیز عجیبی است، هیچ‌چیز روی زمین مثل گور مجذوب‌کننده نیست، هیچ انسانی نیست که به هرجا فرار کند سرانجام به درون آن نیفتد.»
sama65
می‌گویم مردم مملکت ما باید چیزی داشته باشند که بپرستند. نه، نه، باید کسی باشد سجده‌اش کنند و او نجاتشان بدهد. این چیزی است که نمی‌فهمم. آیا انسان در لحظه‌ای که سجده می‌کند می‌تواند رهایی یابد؟ چنین چیزی از من نپرس، خودت بهش فکر کن. این‌که معلم دینی‌ام به این معنا نیست که همه‌چیز را می‌دانم.»
lordartan
این‌جا دنبال چیزی هستند که بپرستندش، خدا به‌تنهایی برایشان کافی نیست. اگر خدا برایشان کافی بود، دنبال عبادت دیگری نمی‌رفتند. از من بشنو، مردم این‌جا به چیزی نیاز دارند تا برابرش سجده کنند، خدا برایشان کافی نیست... می‌فهمی چی می‌گم؟» دریاس طوری‌که متوجه نشود نگاهش کرد و گفت: «چرا خدا برایشان کافی نیست؟»، «آه، نپرس، از من نپرس، خدا برای همهٔ انسان‌هاست، همهٔ مخلوقات. من سی‌سال معلم زبان و دینی بودم، می‌دانم خدا فقط خدای من و تو نیست، خدای درخت و سنگ و پرنده و جانوران هم هست. اما مردم این‌جا کثیف و خودپرستند، خدایی می‌خواهند تا بگویند این تنها خدای من است. خدای ما، خدای همه‌کس و همهٔ باورها و همهٔ اقوام نیست، خدای ماست. مردم طاقت و توانی ندارند که خدا را با دیگران تقسیم کنند.»
lordartan
دریاس تمام کشور را به همین شکل می‌دید، جایی که نمی‌شود چیزِ مهمی را تغییر داد. همه‌چیز چنان پایه گذاشته و ساخته شده بود که باید ویران می‌شد یا به آن دست نمی‌زدند. از وقتی به کشور برگشته بود، به دقت و آرام همه‌چیز را زیر نظر داشت. هر روز بیش‌تر به این باور می‌رسید که نه انسان‌ها، نه شکلِ زندگی‌شان و نه اندیشه‌شان، در آن شهر به آسانی قابل تغییر نیست. موقع برگشت، امید و آرزوی مشخصی نداشت.
Zahra Manzari tavakkoli

حجم

۲۱۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۱۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۱۳۶,۰۰۰
تومان