بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این عکس من است | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب این عکس من است

بریده‌هایی از کتاب این عکس من است

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۸ رأی
۴٫۳
(۸)
محکوم به مرگ بود به خاطر دزدیدن لباس از اربابش؛ از همسر اربابش. دلش می‌خواست خودش را زیباتر کند. این آرزو برای پیشخدمت‌ها مجاز نبود.
یك رهگذر
زیستن در زندان زندگی کردن بدون آینه است. زیستن بدون آینه زندگی کردن بدون خویشتن است.
یك رهگذر
در تبعید جان به در بردن نخستین ضرورت است. بعد از آن می‌توانیم آغاز کنیم.
یك رهگذر
من گفتم: در تبعید جان به در بردن نخستین ضرورت است. بعد از آن می‌توانیم آغاز کنیم. (این را با احتیاط می‌گویم.) تو گفتی: جان به در بردن از چه؟ در نور ضعیف از فراز شانه‌ات نگاه کردی. گفتی: هیچ‌کس هیچ‌وقت جان به در نمی‌برد.
|ݐ.الف
در روشنایی روز می‌دانیم آن‌چه که رفت رفته است، اما در شب فرق می‌کند. هیچ‌چیز تمام نمی‌شود، نه مرگ، نه سوگواری. مُردگان تکرار می‌شوند، مثل مست‌های بی‌دست‌وپا کج‌کج تلوتلو می‌خورند از میان درهایی که ما در خواب برای‌شان گشوده‌ایم.
mobina
این‌جا زمان به شکل موج در گذر است، دل‌آشوبه‌ای غلتان بر آن، روزها از پس روزها. بالا می‌روم، اسمش بیداری‌ست، پس آن‌گاه فرومی‌افتم در شب‌های پُرتشویش اما هرگز پیش نمی‌روم.
mobina
تو در من معلقی، زیبا و منجمد، من حافظ تواَم، در من در امن‌وامانی. اصلاً این تردستی نیست، این استادی‌ست؛ آینه‌ها زیرک‌اند.
mobina
نمایی از دلبستگی‌های قدیمی‌ام را شعله‌ها رقم می‌زنند. آن‌چه در سرم می‌ماند دنیایی سیاه‌شده است: حقیقت امر. خانه کجا رفت؟ کلمات کجا می‌روند وقتی که آن‌ها را گفته‌ایم؟
mobina
همه را فراموش کن و از جا بلند شو. سعی کن دست‌هایت را تکان دهی، سعی کن سرت را تکان دهی. فرض کن خانه آتش گرفته است و تو باید یا فرار کنی یا بسوزی.
da☾
در روشنایی روز می‌دانیم آن‌چه که رفت رفته است، اما در شب فرق می‌کند. هیچ‌چیز تمام نمی‌شود، نه مرگ، نه سوگواری.
da☾
دردی که نه می‌توانی درمانش کنی، نه با آن بسازی. بعد از چندی بی‌تاب‌مان می‌کند. آیا به‌جز احساس اندوه کاری از دست‌مان برنمی‌آید؟
da☾
هرگز این نامه‌ها را نخواهی گرفت، حتی اگر برایت بفرستم. حتی اگر دوباره ببینمت. هرگز دوباره نخواهمت دید.
da☾
این حُقهٔ توست یا معجزه‌ات، که تلف شوی و باز برخیزی بی‌کم‌وکاست، دوباره و دوباره، حتی در اسطوره‌ها هم حدی هست، در زمانی که شکست را به انجام رسانی و باز برگردی از آتشِ فارغ از پوستت.
da☾
آن‌چه را نمی‌توانی نجات دهی، بکُش آن‌چه را نمی‌توانی بخوری، دور بریز آن‌چه را نمی‌توانی دور بریزی، دفن کن آن‌چه را نمی‌توانی دفن کنی، به دیگری ببخش آن‌چه را نمی‌توانی ببخشی، باید که بر دوش خود ببری، این سنگین‌تر از آنی‌ست که فکرش را می‌کردی.
da☾
مگذار با تو چنین کنم، تو آدم‌های دیگر نیستی، خودت هستی. پاک کن امضاها را، تن‌های فریب‌کار را، این عشق را که درخورِ تو نیست.
da☾
چیزی گم یا پنهان نشده است فقط هنوز کشفش نکرده‌ایم چیزی که آگاه می‌کند جمع می‌کند این پریشانی را این فراخی و انحلال را: نه در بالا یا پُشت یا درونش، بلکه همراه با آن: یک هویت: چیزی بس سترگ و ساده‌تر از آن که بتوانیم دید.
da☾
نه این‌که دلخواه‌مان باشد، از آن‌رو که برای زنده ماندن چیزی را که می‌توانیم و ناگزیریم، می‌سازیم با آن‌چه که داریم.
da☾
شما امید مرا از من گرفته‌اید و تنها با سیاست رهایم کرده‌اید...
ali73
می‌دانم شما خدایی را می‌خواهید که فرود آید و شما را طعام عطا کند و کیفر دهد.
ali73
اینک زمانِ آینده: آن چیز تاریک، آن چیز تاریک که زمانی دراز به انتظارش بوده‌ای. این‌چنین ملودرام‌هایی برایش ساخته‌ای. گمان می‌کردی مِهی را که در خود دارد با خود می‌آورد
mahii

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان