بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این عکس من است | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب این عکس من است

بریده‌هایی از کتاب این عکس من است

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۸ رأی
۴٫۳
(۸)
حقایقِ روشن این جهان از خلال اشک‌ها دیده می‌شود
mahii
زن روی فرش سیمانی نمناک می‌خوابد زیر تابشی بی‌وقفه، آثار سوزن بر بازوهایش نشسته که مغز را از کار بیندازد و ماتش برده که چرا دارد می‌میرد. دارد می‌میرد چرا که گفت. دارد می‌میرد به خاطر کلمه. این کالبد اوست، خاموش و بی‌انگشت، در حال نوشتن این شعر.
mahii
رد رنجی طاقت‌فرسا هنوز بر پوست‌شان. نه یک سال یا چهل سال پیش که هفتهٔ پیش اتفاق افتاد. همواره اتفاق افتاده است، اتفاق می‌افتد.
mahii
جهانی که تو را دارد نمی‌تواند یکسره بد باشد، اما آیا تو را دارد؟ از این فاصله تو یک سرابی، تصویری براق با همان شکلی که آخرین‌بار دیدمت.
mahii
مرد گفت: ختم دیوارها، ختم طناب‌ها، گشودن درها، یک مزرعه، باد، یک خانه، خورشید، میزی، سیبی. زن گفت: بازوها، لب‌ها، شراب، شکم، مو، نان، اشیا، چشم‌ها، چشم‌ها. هر دو بر سر قول‌شان ایستادند.
mahii
زیستن در زندان زندگی کردن بدون آینه است. زیستن بدون آینه زندگی کردن بدون خویشتن است. این زن بدون خویشتن زندگی می‌کند.
mahii
دهانش دردی را فرومی‌نشاند که نه می‌شد بر زبان آورد، نه از آن چشم پوشید.
mahii
چه شد که راهم را گم کردم. من قلبِ گم‌کرده‌راهِ آدم‌کشی هستم که هنوز نکُشته است، که هنوز نمی‌داند که می‌خواهد بکُشد، که هنوز مثل دیگران است.
mahii
آن‌چه در سرم می‌ماند دنیایی سیاه‌شده است: حقیقت امر. خانه کجا رفت؟
mahii
پنجره‌ام قیفی‌ست برای ریختن اَشکالی از درهم‌ریختگی در حیاط خلوت، استخوان‌های یخ‌زده، سروصدای بچه‌ها، اشیای رهاشده. در داخل، دیوارِ کج‌شده؛ این اندک سکوت محض تعادلش را حفظ کرده است. ما باید ایستادگی کنیم. باید نگذاریم که نابود شویم.
mahii
آن‌جا که استخوان‌های‌مان دوباره گوشت تازه برآورد، درختان برآمدند و چمن رویید. ما هنوز دریای شوریم پشتیبان خشکی‌ها. اکنون اسب‌ها می‌چرند پشت نرده‌های دنده‌های ما. با لبخندی سبز کودکان می‌دوند (نمی‌دانند کجا) از این‌سو به آن‌سوی دشت‌های دست‌های گشودهٔ ما.
mahii
آن‌ها قادر به تشخیص نخواهند بود که ما از چه هنگام تنها رها شدیم، یا چرا، یا از میان این استخوان‌های فرسوده کدام‌شان جان به در بُرد.
mahii
این‌جا در حاشیه قوزکرده زیر تازیانهٔ دلخراشِ زمستان در خانه‌های یخی زندگی می‌کنیم. نه این‌که دلخواه‌مان باشد، از آن‌رو که برای زنده ماندن چیزی را که می‌توانیم و ناگزیریم، می‌سازیم با آن‌چه که داریم.
mahii
مانده‌اید که جُرمش چه بود. محکوم به مرگ بود به خاطر دزدیدن لباس از اربابش؛ از همسر اربابش. دلش می‌خواست خودش را زیباتر کند.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
برای من دعا کنید نه آن‌چنان که من، که برای من آن‌چنان که هستم.
یك رهگذر
حقایقِ روشن این جهان از خلال اشک‌ها دیده می‌شود، پس چرا می‌گویی مشکل از چشم‌های من است؟ به‌روشنی دیدن، بی‌آن‌که لرزه بر اندامت افتد، بی‌آن‌که روی برگردانی، عذابی الیم است، چنان که انگار چشم‌های بسته در فاصلهٔ دواینچیِ خورشید باز شوند. چه می‌بینی آن‌گاه؟ کابوس؟ وهم؟ خیال؟ چه می‌شنوی؟ تیغ بر تُخم چشم بُریده‌ای از فیلمی قدیمی‌ست. اما حقیقت نیز هست. گواه آن، چیزی‌ست که تو باید تحمل کنی.
mobina
یا آیا ما آن‌ها را ساختیم چرا که نیاز به دوست داشتن کسی داشتیم و یکدیگر را نمی‌توانستیم دوست داشته باشیم؟ و سرانجام این عشق بود که پوست از گونه‌های خاکستری‌شان زدود، انگشتان‌شان را فلج کرد، گیسوان قهوه‌ای یا بورشان را آشفت. اگر نفرت بود یکسر خُردوخمیرشان می‌کرد. تو تغییر می‌کنی، اما عروسکی که من از تو ساختم به بودنش ادامه می‌دهد، پیکری پریده‌رنگ لَم‌داده در ویترینی روشن از آفتاب، با سیمای فرسوده از گذر زمان، خشک‌شده در حالتی نزار از یک روز، در دستِ گچی‌اش گرفته است عروسکی را که تو از من ساخته‌ای.
mobina
برای من دعا کنید نه آن‌چنان که من، که برای من آن‌چنان که هستم.
mobina
آن‌چه را نمی‌توانی نجات دهی، بکُش آن‌چه را نمی‌توانی بخوری، دور بریز آن‌چه را نمی‌توانی دور بریزی، دفن کن آن‌چه را نمی‌توانی دفن کنی، به دیگری ببخش آن‌چه را نمی‌توانی ببخشی، باید که بر دوش خود ببری، این سنگین‌تر از آنی‌ست که فکرش را می‌کردی.
mobina

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد