بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب طاعون | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب طاعون

بریده‌هایی از کتاب طاعون

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۸از ۱۳۶ رأی
۳٫۸
(۱۳۶)
هم اجتماع زنده‌گان می‌ترسیدند ناچار شوند جای‌شان را به گروه مرده‌گان بدهند. این موضوع قطعی بود. البته آدم همیشه می‌توانست مرده‌ها را نادیده بگیرد، چشم‌هایش را ببندد و از آن‌ها رو بگرداند، ولی واقعیت همیشه دارای نیروی چنان بزرگی است که بر همه چیز چیره می‌شود.
Mohadese
از دیدگاه طاعون، تفاوتی میان رئیس و نگهبان‌ها و زندانی‌ها وجود نداشت، چون همگی‌شان زندانی محسوب می‌شدند و برای اولین بار در زندان عدالت به‌طور مطلق اجرا می‌شد.
Mohadese
خیلی وقت است که شرم دارم، تا سرحد مرگ شرم دارم که حتا دورادور هم که شده، حتا با نیت خیر هم که باشد، به سهم خود یک آدم‌کش بشوم.
golnaz.mh
روشی آسان برای شناختن یک شهر، پی‌بردن به نحوهٔ کارکردن، دوست‌داشتن و مردن مردمانش است.
صبا کثیری
در این‌که مرگ به هرحال نقطهٔ پایانی است برای همهٔ موجودهای زنده تردیدی نیست، ولی در فاصلهٔ به دنیاآمدن و مردن، پدیدهٔ دیگری هم وجود دارد که زندگی نامیده می‌شود
صبا کثیری
فاسدترین آدم‌ها کسانی هستند که نادانند اما گمان می‌کنند همه‌چیز را می‌دانند، آن‌وقت به خودشان اجازه می‌دهند دیگران را بکشند. روح آدم جنایت‌کار کور است، درنتیجه نه خوبی واقعی در او وجود دارد، نه عشق پاک، و نه روشن‌بینی.
golnaz.mh
باسیل طاعون نه می‌میرد و نه برای همیشه از صفحهٔ روزگار محو می‌شود. باسیل طاعون می‌تواند سال‌ها لای درز مبل‌ها، میان ملافه‌ها به خواب رود و صبورانه در اتاق‌ها، زیرزمین‌ها، چمدان‌ها، دستمال‌ها و ورق‌پاره‌ها به انتظار بنشیند و شاید روزی بیاید که برای شوربختی یا عبرت مردم بیدار شود و به جان موش‌ها بیفتد و آن‌ها را برای مردن به شهر غرق در خوشبختی بفرستد.
Sophie
پانلو زمزمه‌کنان گفت: «می‌فهمم. این وضع طغیان‌برانگیز است چون از حدود توانایی‌هامان فراتر می‌رود. ولی شاید آن چیزهایی را که درک نمی‌کنیم باید دوست داشته باشیم.» ریو با حرکتی ناگهانی از جا برخاست. با تمام قدرت و شور و التهابی که در وجودش بود به او زل زد، بعد سری تکان داد و گفت: ــ نه، نه پدر روحانی. من دربارهٔ عشق نظر دیگری دارم و تا زنده‌ام این آفرینشی را که در آن بچه‌ها شکنجه می‌شوند، رد می‌کنم.
Sophie
ولی خوب، زندگی بر این منوال است. دیگران می‌گویند: «علتش طاعون بود، طاعونی که به سرمان نازل شده بود.» اگر به آن‌ها کمی رو بدهی مدال و نشان طلب می‌کنند. ولی طاعون چه مفهومی دارد؟ زندگی است، همین و بس.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
ولی خوب، زندگی بر این منوال است. دیگران می‌گویند: «علتش طاعون بود، طاعونی که به سرمان نازل شده بود.» اگر به آن‌ها کمی رو بدهی مدال و نشان طلب می‌کنند. ولی طاعون چه مفهومی دارد؟ زندگی است، همین و بس.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
اگر برنده شدن در بازی فقط همین باشد، زندگی کردن با آن‌چه آدم می‌داند و آن‌چه به یاد می‌آورد، و محروم ماندن از چیزهایی که به آن‌ها امید بسته است، چه دشوار است
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
تمام آن‌چه یک آدم در بازی با طاعون می‌تواند به دست بیاورد، شناختن و به یاد آوردن است. شاید منظور تارو از برنده شدن همین بود.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
در پایان پانلو به عنوان نتیجه‌گیری گفت: «برادران من، دوست داشتن خداوند کار دشواری است، عشقی است همراه با درد و رنج. باید خود را به کلی از یاد برد و هرگونه غروری را کنار گذاشت. فقط اوست که می‌تواند کودکان را از شکنجه و مرگ مصون بدارد و باز تنها اوست که می‌تواند آن‌را ضروری بداند، چون درک مشیت او ناممکن است و باید آن‌را به هر شکلی که باشد پذیرفت. این است آن درس دشواری که می‌خواستم با شما در آن شریک شوم. این است ایمان واقعی، بی‌رحم و سنگدل از دیدگاه ما و بی‌چون و چرا از نظر خداوند. وظیفهٔ ما نزدیک شدن به آن است. باید با این تصویر ترسناک همگام شویم. در این اوج، همه چیز با هم خواهد آمیخت و یکسان خواهد شد، حقیقت از دل بی‌عدالتی ظاهری بیرون خواهد جست. به این‌گونه است که در جنوب فرانسه، طاعون‌زده‌گان از قرن‌ها پیش زیر سنگفرش محراب‌ها آرمیده‌اند و کشیش‌ها از روی گورهای آنان سخنان‌شان را به گوش مردم می‌رسانند و جوهر اندیشه را از میان این خاکسترهایی که کودکان هم در آن سهمی دارند به همه جا می‌پراکنند.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
در پایان پانلو به عنوان نتیجه‌گیری گفت: «برادران من، دوست داشتن خداوند کار دشواری است، عشقی است همراه با درد و رنج. باید خود را به کلی از یاد برد و هرگونه غروری را کنار گذاشت. فقط اوست که می‌تواند کودکان را از شکنجه و مرگ مصون بدارد و باز تنها اوست که می‌تواند آن‌را ضروری بداند، چون درک مشیت او ناممکن است و باید آن‌را به هر شکلی که باشد پذیرفت.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
بنابراین ما هم باید معتقد شویم که در قلمرو طاعون، جزیرهٔ امنی وجود ندارد، نه، حد وسطی میان مرگ و زندگی موجود نیست. باید فاجعه را پذیرفت و میان متنفربودن یا دوست داشتن خدا، یکی را انتخاب کنیم. ولی چه کسی جرأت دارد از پروردگار متنفر باشد.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
نباید به آن عده از پیروان اخلاق که می‌گفتند زانو به زمین بزنید و همه چیز را رها کنید گوش فرا داد، بلکه باید در دل ظلمت کورمال کورمال شروع به جلو رفتن کرد و در نیکوکاری کوشا بود. ولی در مورد بقیهٔ چیزها، از جمله در برابر مرگ دردناک کودکان باید به جا ماند، آن‌را پذیرفت، به فکر چاره‌اندیشی شخصی نیفتاد و همه چیز را به خداوند واگذار کرد.»
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
نباید از مسیحیان حبشه که پیش از آن درباره‌شان حرف زده بود پیروی کرد، و نیز نباید به آن طاعون‌زده‌گانی پیوست که سگ‌هاشان را به جان گروه‌های بهداشتی می‌انداختند و با صدای بلند به درگاه خداوند نیایش می‌کردند تا این بی‌دینانی را که می‌خواستند بلایی را که بر آن‌ها نازل شده شکست دهند، دچار طاعون سازد. از سوی دیگر نباید از راهب‌هایی هم تقلید کرد که در طاعون‌های قرن‌های گذشته، در مراسم تناول قربان، نان متبرک را با انبرک به دهان‌های گرم و مرطوب مؤمنان می‌گذاشتند، تا مبادا چنان‌چه آن‌ها مبتلا شده بودند، بیماری به خودشان سرایت کند. هم طاعون‌زده‌گان و هم آن راهبان مرتکب گناه می‌شدند، چون برای گروه اول درد و رنج یک کودک اهمیتی نداشت و برای گروه دوم برعکس، وحشتی که بشر نسبت به درد و رنج دارد جای همه چیز را برای آن‌ها می‌گرفت. در هر دو مورد مسئلهٔ اصلی نادیده گرفته شده بود، همگی گوش‌شان برای شنیدن پیام پروردگار کر بود.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
نباید از مسیحیان حبشه که پیش از آن درباره‌شان حرف زده بود پیروی کرد، و نیز نباید به آن طاعون‌زده‌گانی پیوست که سگ‌هاشان را به جان گروه‌های بهداشتی می‌انداختند و با صدای بلند به درگاه خداوند نیایش می‌کردند تا این بی‌دینانی را که می‌خواستند بلایی را که بر آن‌ها نازل شده شکست دهند، دچار طاعون سازد. از سوی دیگر نباید از راهب‌هایی هم تقلید کرد که در طاعون‌های قرن‌های گذشته، در مراسم تناول قربان، نان متبرک را با انبرک به دهان‌های گرم و مرطوب مؤمنان می‌گذاشتند، تا مبادا چنان‌چه آن‌ها مبتلا شده بودند، بیماری به خودشان سرایت کند. هم طاعون‌زده‌گان و هم آن راهبان مرتکب گناه می‌شدند، چون برای گروه اول درد و رنج یک کودک اهمیتی نداشت و برای گروه دوم برعکس، وحشتی که بشر نسبت به درد و رنج دارد جای همه چیز را برای آن‌ها می‌گرفت
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
او یقین داشت که مردم به‌طور حتم کلمهٔ وحشتناک «تسلیم شدن به مقدرات» را به زبان خواهند آورد. خوب، اشکالی نداشت، او طبعآ در برابر این کلمه‌ها عقب‌نشینی نمی‌کرد، البته به شرطی که به او اجازه داده می‌شد واژهٔ «فعالانه» را هم به آن بیفزاید.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷
مسیحی واقعی کسی است که تسلیم خواست و ارادهٔ پروردگار می‌شود، حتا اگر مفهومش را درک نکند. خرد نمی‌تواند بگوید: «این یکی را می‌فهمم ولی آن یکی پذیرفتنی نیست». باید به آغوش این ناپذیرفتنی‌ها پناه ببریم، تا بتوانیم انتخاب درستی بکنیم. درد و رنج کودکان نان تلخ ماست، اگر این نان را نداشته باشیم، روح‌مان بر اثر گرسنگی معنوی می‌میرد.
کاربر ۲۲۴۹۲۲۷

حجم

۲۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۲۷۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان