بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه اثر واهه آرمن

بریده‌هایی از کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه

نویسنده:واهه آرمن
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۱ رأی
۴٫۰
(۲۱)
ما چه در ازدحامِ یک شهر بزرگ چه در خلوتِ روستایی کوچک در تنهایی به‌سر می‌بریم تا دیگران را از تنهایی به درآوریم
یك رهگذر
«ما به‌درستی نمی‌دانیم که شهر رُم را چه کسی بنا کرد اما نام آلاریک را که ویرانش کرد به‌خوبی می‌دانیم»
.ً..
هُوانِس هوا تاریک‌روشن است بیدار شو برویم هُوانِس: «وقتی تصاویر شاد را دیگر تنها در خواب می‌توان دید گمان می‌کنی بیدار شدن از خواب آسان است؟...»
|ݐ.الف
روزگار عجیبی‌ست پدر را در خانهٔ پدری از یاد برده‌ایم می‌دانی ماکسیم وقتی پدری فرزندش را از یاد می‌برد غم‌انگیز است و نفرت‌انگیز است وقتی فرزندی پدرش را از یاد می‌برد
مریم کوهی
«دنیا این‌گونه به پایان می‌رسد نه با انفجار که با زوزه...»
Maryam
در طول سال‌ها شاعری کردن آموخته‌ام که هر رؤیایی از لحظه‌ای که در ذهنم شکل می‌گیرد و آن را به روی کاغذ می‌آورم، دیگر رؤیا نیست، واقعیتی است که در سطرهای شعرم جان می‌گیرد و نفس می‌کشد.
da☾
«آن‌قدر انتظار کشیده‌ام که همه‌چیز را فراموش کرده‌ام»
دردونه
زیباترین روز هنوز فرا نرسیده است
یك رهگذر
بر بلندای سنگِ خورشید گوش می‌سپارم به آواز باران تو بی‌وقفه سخن می‌گویی و من طنابی از بلندترین شاخهٔ درختِ ژرف‌ریشه آویزان می‌کنم و پیش از رفتن کودکانم را که در جنگ با دشمن یتیم شده‌اند و کودکان دشمنم را که در جنگ با ما یتیم شده‌اند کمی تاب می‌دهم
|ݐ.الف
«پرتقال‌ها بر زمین ریختند پیرزن آن‌ها را جمع کرد من آفتاب را»
|ݐ.الف

حجم

۷۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۷ صفحه

حجم

۷۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۷ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان