بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه

بریده‌هایی از کتاب جان‌های شیفته؛ دیالوگ‌های شاعرانه

نویسنده:واهه آرمن
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۴ رأی
۳٫۹
(۲۴)
پیش از رفتن کودکانم را که در جنگ با دشمن یتیم شده‌اند و کودکان دشمنم را که در جنگ با ما یتیم شده‌اند کمی تاب می‌دهم
ماهی
روزی که به خانه‌ام آمد زمستان بود و برف می‌بارید گل سرخی به من داد و گفت این گل را از یک شعر قدیمی چیده‌ام ببین هنوز می‌بوید
ماهی
زیباترین روز هنوز فرا نرسیده است
یك رهگذر
بر بلندای سنگِ خورشید گوش می‌سپارم به آواز باران تو بی‌وقفه سخن می‌گویی و من طنابی از بلندترین شاخهٔ درختِ ژرف‌ریشه آویزان می‌کنم و پیش از رفتن کودکانم را که در جنگ با دشمن یتیم شده‌اند و کودکان دشمنم را که در جنگ با ما یتیم شده‌اند کمی تاب می‌دهم
|ݐ.الف
«پرتقال‌ها بر زمین ریختند پیرزن آن‌ها را جمع کرد من آفتاب را»
|ݐ.الف
سوار قایقی می‌شوم که کودک همسایه پنهانی روی دیوار آبی اتاقم نقاشی کرده است دوست دارم امشب یک‌نفس پارو بزنم تا خلیج سان فرانسیسکو
|ݐ.الف
شاید مادران تنها برای همیشه بودن زاده می‌شوند
|ݐ.الف
مادرم را از روزی که رفت بیشتر از زمانی که کنارم بود صدا کرده‌ام پیش از آن همیشه او صدایم می‌کرد...
|ݐ.الف
«به این ترتیب شما نمی‌دونین مرگ چیه» و دکتر س... که گفته بود «بدترین اتفاقی که می‌تونه برای این سؤال بیفته اینه که پاسخی بهش داده بشه»
Sina Iravanian
سیلویا: «من گول نخوردم تو را بی‌درنگ شناختم»
مریم کوهی
اریک: «برای من مرگ یک واقعه نیست یک راز است» واهه: و لذت آگاه نبودن از یک راز بیشتر از لذت آگاه بودن از واقعه‌ای‌ست که هنوز اتفاق نیفتاده...
کاربر ۴۴۳۲۴۰۳
شما نمی‌دونین مرگ چیه» و دکتر س... که گفته بود «بدترین اتفاقی که می‌تونه برای این سؤال بیفته اینه که پاسخی بهش داده بشه»
کاربر ۴۴۳۲۴۰۳
این روزها سربازها نمی‌دانند چه کسی به آن‌ها شلیک خواهد کرد و از روبه‌رو شلیک خواهد کرد یا از پشت‌سر جنگ‌جویان قدیمی دشمنان‌شان را می‌شناختند و از پشت شمشیر نمی‌خوردند...
کاربر ۴۴۳۲۴۰۳
هُوانِس: «وقتی تصاویر شاد را دیگر تنها در خواب می‌توان دید گمان می‌کنی بیدار شدن از خواب آسان است؟...»
کاربر ۴۴۳۲۴۰۳
آرتور: «زندگی من جز جنونی شیرین نبوده افسوس» واهه: در تنهایی تنها چیزی که به یاد می‌آورم همان جنون شیرین است آرتور و هر آن‌چه فراموش کرده‌ای...
کاربر ۴۴۳۲۴۰۳
لئو: «از این پس نیز بنا بر منطق نخواهم فهمید که چرا هر شب دعا می‌خوانم و دعا خواهم خواند»
Fact finder
مرگ پدرم واقعیتی غم‌انگیز بود خورخه و مرگ مادرم خنده‌دارترین دروغ دنیا
Maryam
بیداری؟ هُوانِس: «گمان می‌کنی خوابیدن آسان است وقتی گوش‌هایت پُر است از جیغ و وقتی چشم‌هایت پُر است از اشک؟»
da☾
صدایی آمد و هر دو ایستادیم م. رضا: «صدایی که می‌آمد از دور صدای خدا بود رها بود»
da☾
«صدایی که می‌آمد از دور صدای خدا بود رها بود»
da☾

حجم

۷۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۷ صفحه

حجم

۷۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۷ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان