بریدههایی از کتاب چشمهایش
۴٫۰
(۹۸۱)
روزی که خبر مرگ او در تهران منتشر شد، دوستان و نزدیکانش بیخ گوشی با هم صحبت میکردند.
میگفتند: «یکی دیگر هم به سکته قلبی درگذشت.» چون روزنامهها معمولاً قربانیهای حکومت را که در زندان و تبعید جان میدادند، مبتلایان به چنین بیماری قلمداد میکردند.
همتا
. به من میگفت: «چشمهای تو مرا به این روز انداخت. این نگاه تو کار مرا به اینجا کشانده. تاب و تحمل نگاههای تو را نداشتم. نمیدیدی که چشم به زمین میدوختم؟» به او میگفتم: «در چشمهای من دقیقتر نگاه کن! جز تو هیچ چیزی در آن نیست.» میگفت: «نه، یک دنیای مرموز در این نگاه نهفته. من آدم خجولی بودم، چشمهای تو به من جرأت دادند.» آن وقت من دستش را میگرفتم، کف آنرا میبوسیدم و میگفتم: «چه روح بزرگی تو داری؟ من این کیفیت تو را دوست دارم، این شور، این حرارت، این سوز و این تشنگی ترا میخواهم. میخواهم همیشه با تو زندگی کنم، همیشه با تو باشم.»
mahlagha
«این چشمها مال من نیست!»
آمـيـنْٖ
دودلی آدم را در زندگی به کارهای عجیبی وامیدارد.
م.ظ.دهدزی
میخواهم داستان زندگی خود را نقل کنم
hmd@
برای بالا رفتن از نردبان بلند هنر، سر نترس و پشتکار لازم بود
soroosh7561
من نباید زندگی خودم را برای کاری که جهت آن ساخته نشدهام فدا کنم.
I'm 26
هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است. خوب، فکرش را که بکنم، ریشه بدبختی من در رفاه و آسایشی است که از طفولیت در آن نشو و نما یافتهام.
baraniam
برای اینکه هنرمند بشوی، باید حتما انسان باشی.
Marziyeh
در خواب سقوط رژیم دیکتاتوری را آرزو کرده بودند
helya.B
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
hassan fatemi
هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است
Hosssein
من لذتبخشترین ساعات عمر خود را وقتی میدانم که از یک آهنگ موسیقی خوشم میآید
مهر پاییزی
که دوستدار هنر از خود هنرمند بیشتر لذت میبرد. مسلما هر هنرمندی از کار خودش حتی اگر شاهکار هم باشد ناراضی است. همیشه میخواهد بهتر و زیباتر از آنچه که خلق کرده بسازد. همیشه میتواند عیوب آن را ببیند. هنرمند بهترین منقد آثارش است، اما تماشاچی غرق لذت میشود. اغلب مردم نواقص را آسان ادراک نمیکنند، فقط زیباییهای آن را میبینند.
fatemeh kamrani
شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش درنمیآمد؛ همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانشان میترسیدند، بچهها از معلمینشان، معلمین از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند،
arman eghbali
کسی که در عمرش گرسنگی نکشیده، کسی که از سرما نلرزیده، کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده، چگونه ممکن است از سیری، از گرما، از پرتو آفتاب صبح لذت ببرد
" رازِ ما "
با دیپلم، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند.
Book Nerd
بدبختی من در همین است. همیشه دودل بودهام. همیشه با یک پا به طرف سراشیبی و با پای دیگر رو به بلندی رفتهام و در نتیجه وجود من معلق بوده است.
I'm 26
این مرد در سخن گفتن عجیب صرفهجو بود؛ برای هر کلمهای که میخواست ادا کند، ارزش قائل بود.
I'm 26
«این چشمها مال من نیست!»
محمدرضا میرباقری
حجم
۲۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۹۳,۰۰۰
۶۵,۱۰۰۳۰%
تومان