بریدههایی از کتاب یادداشتهای زیرزمین و شبهای روشن
۳٫۶
(۳۷)
در آن زمان بیستوچهار سال بیشتر نداشتم. زندگیام شده بود همین چیزی که امروز هست: گرفته، نامنظم و بهطرز وحشیانهای منزوی. با هیچکس ارتباطی نداشتم، با هیچکس صحبتی نمیکردم و مدام در این فکر بودم که در گوشهٔ انزوایم تنها بمانم. در ساعتهای کار در وزارتخانه، میکوشیدم به هیچکس نگاه نکنم، اما متوجه بودم همکارانم مرا بهصورت آدمی غیرعادی نگاه میکنند و حتا ــ همچنین حدس میزدم ــ برخوردشان با هم با گونهای تنفر و انزجار همراه است.
Andrey
هرکسی میکوشد خود را کمروتر و نجوشتر از آنچه هست نشان دهد، انگار میترسد احساس درونیاش را با ابراز سریع آن خدشهدار کند...
Morteza Rahmani
خوشبختی چهقدر آدم را زیبا میکند: دل مالامال عشق میشود! آدم چنین بهنظرش میآید که آنچه را در دل دارد به دل دیگری انتقال میدهد و برعکس. دلش میخواهد همه چیز شاد و خندان باشد!
Morteza Rahmani
میان خاطرههایی که هریک از ما آدمها داریم، خاطراتی هستند که حاضر نیستیم برای کس دیگری جز دوستانمان تعریف کنیم، خاطرات دیگری هم هستند که حتا برای دوستانمان هم تعریف نخواهیم کرد و آنها را فقط برای خودمان تکرار میکنیم، تازه برای خودمان هم کاملا محرمانه و سر به مُهر نگه میداریم.
Morteza Rahmani
کدام یک به دیگری ترجیح دارد: خوشبختیای مبتذل و مسکینانه یا رنج و دردی متعالی؟ بگویید ببینم کدام یک از آن دیگری ارزشمندتر است؟
خاک
در خشم خاموش، سرد، زهرآلود و بهویژه پایانناپذیرش فرو میرود.
evan
رنج بردن! این تنها دلیل خودآگاهی است.
pejman
انسان موجود ابلهی است، بینهایت ابله، یا بهتر بگویم، بیشتر ناسپاس است تا ابله و به دشواری میتوان موجودی ناسپاستر از او یافت.
kazem1
پیش از متهم کردن دیگران، آدم خودش باید زندگی کردن را یاد بگیرد!
خاک
هر علتی بیدرنگ علت دیگری را، ژرفتر و اساسیتر به دنبال خود میآورد و این کار تا بینهایت ادامه مییابد.
evan
پایان همه چیز آقایان، دست به هیچ کاری نزدن است.
pejman
بشر گاهی بهشدت از رنج بردن لذت میبرد، این یک واقعیت است.
pejman
آدمی هوشمند هرگز نمیتواند موجودی خوار و خفیف شود و این کار فقط از دست آدمی بیشعور ساخته است.
pejman
پایان همه چیز آقایان، دست به هیچ کاری نزدن است. سکوت اندیشمندانه، به هر چیز دیگری رجحان دارد.
Andrey
پایان همه چیز آقایان، دست به هیچ کاری نزدن است.
Andrey
حال انسان کارش به کجا میکشد؟ درهرصورت هربار که به یکی از هدفهایش میرسد، احساس ملال میکند. اصرار دارد به هدفش برسد، اما بهمحض رسیدن دیگر خشنود نیست.
Andrey
شما بزرگ میشوید، از آرزوهای گذشتهتان پا فراتر میگذارید: آرزو همچون گردوغبار فرو میریزد، ویران میشود و اگر زندگی دیگری وجود نداشته باشد، باید آن را با آوارهای همان ویرانه ساخت. با این همه، روح چیز دیگری میخواهد و مطالبه میکند. آدم خیالپرداز، بیهوده میان خاکستر خواب و خیالهای گذشتهاش کند و کاو میکند، میان این خاکستر دست کم جرقهای را میجوید تا در آن بدمد و با آتشی جدید به قلب سرد شدهاش گرما بخشد و در آن همهٔ چیزهایی را که در گذشته دلپذیر بودهاند بجوید، چیزهایی که روح را هیجانزده میکردهاند، آنچه خون را به جوش میآورده، چیزهایی که آدم را به گریه میانداختهاند و چنان شکوهمندانه آدم را گول میزدهاند.
Morteza Rahmani
چنان بهزندگی ساختگی عادت کردهایم که از زندگی واقعی، از «زندگی سرشار از حیات»، کم و بیش متنفریم، بههمین دلیل هم هست که نمیخواهیم خاطرههایش را به یاد بیاوریم. ما به آنجا رسیدهایم که زندگی واقعی، «زندگی سرشار از حیات» را یک رنج و یا یک کارِ شاق میانگاریم و همگی بر این عقیدهایم که بهتر است آن را در کتابها بجوییم. چرا این همه آشفتهایم؟ دنبال چی میگردیم؟ چه میخواهیم؟ خودمان هم نمیدانیم؛ روزی هم که آرزوهامان برآورده شوند، اولین کسی هستیم که از این بابت رنج میبریم.
Farbod
آنچه را درست و منطقی بود، اما کسی به آن توجهی نداشت، بهطرز بیرحمانه و احمقانهای به باد تمسخر میگرفتند.
Morteza Rahmani
هر آدم شرافتمندی در زمان ما به اجبار فرومایه و برده است.
Morteza Rahmani
حجم
۲۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۰۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۵۰%
تومان