هیچوقت هیچکس هیچکسِ دیگهای رو بهجا نمیآره، هیچکسی رو واقعآ نمیشناسه.
soniya
جنایت هم از پس تنهایی برنمیآد، حتی اگه هزارتا همدست پیدا کنی.
soniya
اینها اشکهایی برای اون شادیه که دیگه برای همیشه از دست رفته.
soniya
من که از این زبونی که شما حرف میزنین سردرنمیآرم. خوشحالی، عشق، غم وغصه. من این کلمهها رو نمیشناسم. من این زبون رو بلد نیستم و ازش سردرنمیآرم.
soniya
آخ! از این دنیایی که فقط وادارت میکنه زانو بزنی و استغاثه کنی بدم میآد.
soniya
از اون چیزی که دلم واسش پر میکشید خیلی دورم و این دوری علاجی هم نداره.
soniya
من توی خونهٔ خودم توی کشور خودم یه تبعیدیام.
soniya
آدم برای اینکه یه جایی بمونه باید دلایلی داشته باشه، یا آدمهایی که دوستشون داره. وگرنه چه فرقی میکنه که آدم اینجا بمونه یا جای دیگه.
soniya
جدایی همیشه فقط برای اونایی معنا داره که عاشق هم هستن
soniya
مارتا: من هم لبخند به لبم میآد، باور کن.
مادر: ولی من که تابه حال ندیدهم.
مارتا: دلیلش اینه که من توی اتاقم، وقتهایی که تنها هستم، میخندم.
samane mosavi