بریدههایی از کتاب سوء تفاهم
۳٫۶
(۴۸)
کشتنِ چیزی که نمیشناسیش خیلی آسونتره. (سکوت
POV
مادرم نیومد برای خداحافظی بغلم کنه. اون وقتا فکر میکردم اهمیتی هم نداره.
علی
فکرش رو بکن دنیا چهجور جایی میشد اگه همهٔ محکومها با جلادهاشون درددل میکردن و همهٔ زجرهای روحیشون رو به جلادها میگفتن؟
alirezashah
برو به درگاه خدات دعا کن که تو رو سنگ کنه. این تنها خوشبختی واقعیه. برای همین هم این خوشبختی رو برای خودش نگه داشته. تو هم خودت رو در مقابل همهٔ فریادهایی که میشنوی بزن به کری. تا فرصت هست خودت رو سنگ بکن. سنگ شو.
Faezeh ☕
اینجا که هرجا چشم بگردونی نگاهت به دیوارها میرسه، اینجا رو اصلا برای این خلق کردهن که همیشه سرتو رو به آسمون بگیری و دنبال نگاه رحمت باشی.
Faezeh ☕
بعضیوقتا یه لحظه یه احساسی به آدم دست میده و آدم طبق احساس اونلحظه تصمیم میگیره، ولی بعد احساسش عوض میشه و از تصمیمش برمیگرده و دوباره همهچی برمیگرده سرجاش.
Faezeh ☕
آدم برای اینکه یه جایی بمونه باید دلایلی داشته باشه، یا آدمهایی که دوستشون داره. وگرنه چه فرقی میکنه که آدم اینجا بمونه یا جای دیگه. و چون آدم نمیتونه حدس بزنه چه استقبالی ازش میشه، طبیعیه که من هنوز نمیدونم میخوام چیکار کنم و چه مدتی اینجا بمونم.
Faezeh ☕
حالا من توی خونهٔ خودم توی کشور خودم یه تبعیدیام.
کاربر ۸۵۱۳۳۳۶
چطور نمیفهمی؟ غم وغصهٔ تو در برابر اون بیعدالتیای که در حق بشر شده هیچه.
کاربر ۱۶۱۶۶۳۱
زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگیکردن رو ندارم.
کاربر ۱۶۱۶۶۳۱
آخ! من آزادیم رو از دست دادهم. جهنم از اینجاست که شروع میشه!
کاربر ۱۶۱۶۶۳۱
خوابه و دیگه کاری به کار این دنیا نداره. واسه همین همهچی براش راحته، هیچ نگرانیای نداره. بدون اینکه بفهمه خیلی راحت فقط از یه خوابی که پر از اشباحه میلغزه و میره توی خوابی که دیگه رؤیایی توش نیست. چیزی که برای همه یه دلکندنِ پر از هول و وحشته، برای اون فقط یه خواب طولانیه.
کاربر ۱۶۱۶۶۳۱
زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگیکردن رو ندارم.
Eli
زندگی درست وقتی داره از نو برام شروع میشه که من دیگه طاقت زندگیکردن رو ندارم.
فآجیم
کشتنِ چیزی که نمیشناسیش خیلی آسونتره.
{ AmiR HoseiN }
نه فرصت رنجکشیدن دارم نه مقاومت و طغیان کردن. بدبختی خیلی بزرگتر از من بود.
Mahtab Vahedi
نه، مردها هیچوقت نمیدونن چهجوری باید عاشق باشن، نمیدونن عشق واقعآ چیه. هیچی مردها رو واقعآ راضی نمیکنه. اونا فقط با خواب وخیالهاشون خوشن، با خواب وخیالهاشون و با وظیفههایی که برای خودشون میتراشن، با رفتن دنبال جاهای تازه، خونههای تازه، وطن تازه. ولی ما زنها میدونیم که عشق صبر و انتظار نمیشناسه. یه جای مشترک، یه دستی که توی دست تو باشه، و ترس از جدایی، ترس از تنهاموندن. عشق همهش همینه. یه زن وقتی که عاشق میشه دیگه به فکر چیز دیگهای نیست، خواب وخیال نمیبینه.
Mili_itman
آدم یا باید خیلی پولدار باشه یا خیلی فقیر که شغلی نداشته باشه.
کالیو
اونجا، اونجایی که آدم میتونه فرار کنه، میتونه خودش رو آزاد کنه، گرمای تن آدمهای دیگه رو حس کنه، توی موجها غلت بزنه، اونجا، اونجایی که دریا تنگ بغلش کرده، اونجا دیگه آدم احتیاجی نداره دست به دامنِ بالا بشه. ولی اینجا، اینجا که هرجا چشم بگردونی نگاهت به دیوارها میرسه، اینجا رو اصلا برای این خلق کردهن که همیشه سرتو رو به آسمون بگیری و دنبال نگاه رحمت باشی.
Elzzz
هوا داره تاریک و پر از ابر میشه. باز داره اون زخم کهنه سر باز میکنه، اون زخمی که توی عمق وجودمه، اون زخمی که زُقزُق میکنه و هر حرکتی سوزشش رو بیشتر میکنه و انگار خوبشدنی هم نیست. من این زخم رو خوب میشناسم. ترسه، ترس از تنهایی، ترسی که از وقتی به دنیا میآییم باهامونه. رسیدن به این نتیجه که جوابی در کار نیست. ولی چطور میشه آدم انتظار داشته باشه توی یه همچو اتاقی توی یه همچو مسافرخونهای به این جواب برسه؟
rozhan
حجم
۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۷ صفحه
حجم
۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان