بریدههایی از کتاب رنج های ورتر جوان
۴٫۱
(۱۰۸)
آخ بگذار برای تو بگویم، چرا که در قبال چنین احساسی تفاهم داری: من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
rain_88
زندگی در چشم برخی آدمها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست میدهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را میبینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی میبینم هدف همهٔ سختیها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی میبینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشماندازهایی زیبا میآراید...
rain_88
کجفهمی و کاهلی بارها بیشتر از نیرنگ و بدخواهی خبط و خطا به بار میآورند.
rain_88
دین برای برخی ازپایافتادگان تکیهگاه است و برای برخی دلسوختگان طراوت جان.
ftme
من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
ftme
ما همین بچهها را که یکی مثل خودمان هستند و جا دارد که سرمشق خود بدانیمشان، زیردست خودمان میکنیم و ارادهشان را از آنها میگیریم.
ftme
عزیزم! من بسیار خوشبختم و در چنان حسی از آرامش غرق، که نقاشیام را پشت گوش انداختهام. اگر میخواستم هم نمیتوانستم در این لحظه طرحی، حتی در حدِ یک خط، به روی کاغذ بیاورم. با این حال هرگز نقاشی به بزرگی لحظههای حاضر نبودهام.
Behiri
در درون خود فرومیروم و در اینجا جهانی را مییابم! ولی جوهرهٔ این جهان هم بیشتر گمان است و گنگی، و نه گردش و گزارشی زنده. چنین است که همهچیز در پیش حس و نگاهم به هم میریزد و تار میشود و من دوباره رؤیاآلوده به دنیا لبخند میزنم و میگذرم.
raha
در این شهر زنی زندگی میکند که به هر که میرسد، سرش را با قصهٔ نژاد و زادگاهش میخورد، طوری که توی غریبه، از خودت میپرسی این چه خلی است که دلش به یک اشرافیت خردهپا و شهرت زادگاهش خوش است.
nazanin
همهٔ بزرگان و آموزگاران و مربیان معتقدند بچه خودش نمیداند برای چه این یا آن چیز را چرا میخواهد. ولی اینکه بزرگترها هم مثل بچه در دامان زمین تاتی میکنند و مثل بچه نمیدانند از کجا آمدهاند و به کجا میروند، و در کار و کردارشان حتی آن هدف راستین و روشن بچه هم نیست و مثل بچه هم به حکومت با ابزار نانقندی و توسری تن درمیدهند، واقعیتی است که بسا بسیاری نپذیرند، حالی که به گمان من این واقعیت روشنی روز را دارد!
کاربر ۷۷۳۹۸۷۱
راستی چیست آدمی که از خودش هم مینالد.
nazanin
تندخویی مثل تنبلی است و جا دارد آن را نوعی تنبلی بدانیم. طبع ما به تنبلی میکشد. با این حال یک بار که زحمت کشیدیم و نیرو و توانمان را به ارادهٔ خودمان درآوردیم، کار برایمان آسان میشود و در هر تلاشی نابترین شادی را مییابیم.
narges
آه، ای دوستان عزیز من! چرا رود نبوغ اینقدر بهندرت برمیجوشد و به خروش درمیآید؟ چرا اینقدر بهندرت موجهای بلند و خروشان برمیدارد و روح حیرتزدهٔ شما را به لرزه درمیآورد؟ ای دوستان، چون که در هر دو ساحل این رودخانه آقایان خونسردی نشستهاند که ممکن است آن خرده باغ و باغچهٔ سبزیکاریشان نابود شود. از همین هم هست که بهموقعش خوب بلدند با آبگیر و بند، راه خطر احتمالی را ببندند.
narges
از این پس تنها از طبیعت پیروی میکنم. تنها طبیعت است که غنای بیپایان دارد و تنها طبیعت است که هنرمند بزرگ را میپرورد.
کاربر ۶۳۷۸۹۳۵
آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشماندازهایی زیبا میآراید...
کاربر ۶۳۷۸۹۳۵
آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشماندازهایی زیبا میآراید...
karbar
من، از زمانی که او دوستم دارد، در چشم خودم ارجمند میآیم.
🌻ثمین🌻
میخواستم پیش لوته مثل پیامبری که همهٔ گناهان یک ملت را تطهیر میکند، به سجده بیفتم.
🌻ثمین🌻
با بچه باید همان رفتاری را داشت که خداوند با خود ما دارد، و خداوند بیش از همه وقتی خوشبختمان میکند که ما را به غفلتهای خوشمان وامیگذارد.
🌻ثمین🌻
باید گذاشت و رفت
مریم صادقی
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱۶۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان