بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رنج های ورتر جوان | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رنج های ورتر جوان

بریده‌هایی از کتاب رنج های ورتر جوان

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۸ رأی
۴٫۱
(۱۰۸)
می‌دانم که من و این مردم مثل هم نیستیم و نمی‌توانیم هم باشیم. اما معتقدم اویی که فاصله‌گرفتن از این به‌اصطلاح عوام را لازمهٔ حفظ احترام خود می‌داند، هم به اندازهٔ آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان می‌کند.
M_`N
آخ، دوردست هم حکایت آینده را دارد! چشم‌اندازی گنگ پیش چشم جان ما خودنمایی می‌کند. همهٔ احساسات ما مثل چشم‌هامان محو این وسوسه می‌شود و آخ که ما خوش داریم با همهٔ وجود در آن غرق شویم و جان و دلمان را از شور دریافتی یگانه، بزرگ و پرشکوه لبریز کنیم. ولی آن لحظه که به دوردست رسیدیم، آن لحظه که آن‌جا بدل به این‌جا شد، آن مقصود و مراد پیش رو، انگاری به پشت سر می‌رود و خودمان هم باز آن بی‌برگ ونوایی می‌شویم که بودیم: اسیر تنگنای هستی‌مان، و همیشه در حسرت آن تازگی و طراوت گریزپا.
ایوب دهقانی
نوع این رمان، یعنی جنبهٔ نامه‌نگارانهٔ آن، که نیاز زیادی به پرداختن به رویدادهای ظاهری و حوادث بیرونی ندارد و میدان را به‌ویژه برای کاوش در درون قهرمان حساس، دانا، سنت‌ستیز و با این حال پاکباز و آرمان‌گرای این داستان آزادتر می‌گذارد، نیز حال وهوای شورشگرانه و اجتماع‌گریز آن ــ که از مکتب جوانانه و عصیانگرانهٔ توفان و طغیان مایه می‌گرفت ــ انگاری با روح زمانه همخوانی داشت، و این‌همه باید که زمینهٔ این توفیق بی‌مانند را فراهم می‌کرد.
Maryam Hashemi
چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همه‌رنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمی‌آید! و این‌همه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچه‌های معصوم دور آن می‌ایستیم و از این‌همه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت می‌بریم.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
بی‌شک در مورد هنر داستان‌نویسی و سرایندگی هم صدق می‌کند. تو کافی است لحظه‌های گویای زندگی را دریابی و جرئت کنی که به زبانشان بیاوری.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست می‌دهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید... همهٔ این چیزها، ویلهلم عزیز، مرا به بهت می‌اندازد. پس در درون خود فرومی‌روم و در این‌جا جهانی را می‌یابم! ولی جوهرهٔ این جهان هم بیش‌تر گمان است و گنگی، و نه گردش و گزارشی زنده. چنین است که همه‌چیز در پیش حس و نگاهم به هم می‌ریزد و تار می‌شود و من دوباره رؤیاآلوده به دنیا لبخند می‌زنم و می‌گذرم.
soha
آه، ای دوستان عزیز من! چرا رود نبوغ این‌قدر به‌ندرت برمی‌جوشد و به خروش درمی‌آید؟ چرا این‌قدر به‌ندرت موج‌های بلند و خروشان برمی‌دارد و روح حیرت‌زدهٔ شما را به لرزه درمی‌آورد؟ ای دوستان، چون که در هر دو ساحل این رودخانه آقایان خونسردی نشسته‌اند که ممکن است آن خرده باغ و باغچهٔ سبزی‌کاری‌شان نابود شود. از همین هم هست که به‌موقعش خوب بلدند با آبگیر و بند، راه خطر احتمالی را ببندند.
ali73
قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همه‌رنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمی‌آید! و این‌همه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچه‌های معصوم دور آن می‌ایستیم و از این‌همه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت می‌بریم.
rain_88
دوردست هم حکایت آینده را دارد! چشم‌اندازی گنگ پیش چشم جان ما خودنمایی می‌کند. همهٔ احساسات ما مثل چشم‌هامان محو این وسوسه می‌شود و آخ که ما خوش داریم با همهٔ وجود در آن غرق شویم و جان و دلمان را از شور دریافتی یگانه، بزرگ و پرشکوه لبریز کنیم. ولی آن لحظه که به دوردست رسیدیم، آن لحظه که آن‌جا بدل به این‌جا شد، آن مقصود و مراد پیش رو، انگاری به پشت سر می‌رود و خودمان هم باز آن بی‌برگ ونوایی می‌شویم که بودیم: اسیر تنگنای هستی‌مان، و همیشه در حسرت آن تازگی و طراوت گریزپا.
rain_88
نسل و نژاد آدمی راستی که از یک قالب و قماش است. بیش‌تر آن‌ها بیش‌تر وقتشان را صرف گذران زندگی‌شان می‌کنند و آن اندک فرصتی که برایشان به جا می‌ماند، چنان به وحشتشان می‌اندازد که با هر وسیله و ابزاری از پی دفع و کشتنش برمی‌آیند. آه از این سرشت آدم‌ها!
rain_88
من هیچ نمی‌فهمم حال این آدم‌هایی را که از فرط کمی شعور مفت و آسان مایهٔ رسوایی خودشان می‌شوند.
ftme
در تنهایی ذهن و خیال ما که در ذات خودش میل تعالی دارد، ملهم از تصویرهای رؤیایی دنیای شعر و داستان، به تجسم انسان‌هایی رومی‌آورد که در میان آن‌ها از همه بی‌مقدارتر خودِ ماییم. پس جز خودمان همه را بی‌نقص می‌انگاریم و کامل!
ftme
آن هدیه‌های خیره‌کننده‌ای است که ابزار تحقیر ما به دستِ دهنده‌اش می‌شود.
ftme
هدف همهٔ کوش وجوش‌ها در این دنیا جز رذالت نیست. و آن آدمی که صرفآ به خاطر دیگران، بی‌انگیزهٔ هیچ شوق و نیازی دنبال پول و مقام و این‌جور چیزها می‌دود، دیوانه است.
ftme
ما همین بچه‌ها را که یکی مثل خودمان هستند و جا دارد که سرمشق خود بدانیمشان، زیردست خودمان می‌کنیم و اراده‌شان را از آن‌ها می‌گیریم.
ftme
اگر بپرسی آدم‌های این‌جا چه جوری‌اند، می‌گویم مثل همه‌جای دیگر! نسل و نژاد آدمی راستی که از یک قالب و قماش است. بیش‌تر آن‌ها بیش‌تر وقتشان را صرف گذران زندگی‌شان می‌کنند و آن اندک فرصتی که برایشان به جا می‌ماند، چنان به وحشتشان می‌اندازد که با هر وسیله و ابزاری از پی دفع و کشتنش برمی‌آیند. آه از این سرشت آدم‌ها!
raha

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۸
۹
صفحه بعد